تاریخ ۳۱اردیبهشت ماه ۱۳۹۷
مدرس محسن محمد
یا رها کن، تا نیایم در کلام / یا بده دستور، تا گویم تمام
ور نه این خواهی نه آن، فرمان تو راست / کس چه داند مر تو را مقصد کجاست؟
جانِ ابراهیم باید تا به نور / بیند اندر نار، فردوس و قُصور
پایه پایه بر رَوَد تا ماه و خَور / تا نماند همچو حلقه بندِ دَر
چون خلیل از آسمانِ هفتمین / بگذرد که لا اُحِبّ الآفِلین
این جهانِ تن، غلط انداز شد / جز مر آنرا کو ز شهوت باز شد
تَتَمهی حسد آن حَشَم بر آن غلام خاص سلطان
قصهی شاه و امیران و حسد / بر غلامِ خاص و سلطانِ خِرَد
دور ماند از جَرِ جَرّارِ کلام / باز باید گشت و، کرد آن را تمام
باغبانِ مُلک، با اقبال و بخت / چون درختی را نداند از درخت؟
آن درختی را که تلخ و رَد بُوَد / و آن درختی که یِکَش هفصد بُوَد
کی برابر دارد اندر تربیت؟ / چون ببیندشان به چشمِ عاقبت
کآن درختان را نهایت چیست بَر؟ / گر چه یکسانند این دَم در نظر
شیخ کو یَنظُر بِنورِالله شد / از نهایت، وز نخست آگاه شد
چَشمِ آخُربین ببست از بهرِ حق / چَشمِ آخِربین، گُشاد اندر سَبق
آن حسودان، بَد درختان بودهاند / تلخ گوهر، شور بختان بودهاند
از حسد جوشان و، کف میریختند / در نهانی مکر میانگیختند
تا غلامِ خاص را گردن زنند / بیخِ او را از زمانه بَرکنند
چون شود فانی، چو جانَش شاه بود؟ / بیخِ او در عِصمَتِ الله بود؟
شاه از آن اسرار، واقف آمده / همچو بوبَکرِ رَبابی تن زده
در تماشای دلِ بَد گوهران / میزدی خُنبَک بر آن کوزه گَران
مکر میسازند قومی حیلهمند / تا که شه را در فُقاعی در کُنند
پادشاهی بس عظیمی بیکران / در فُقاعی کی بگنجد ای خَران؟
از برای شاه، دامی دوختند / آخر این تدبیر از او آموختند
نحس شاگردی، که با استادِ خویش / همسری آغازد و، آید به پیش
با کدام استاد؟ استادِ جهان / پیشِ او یکسان هویدا و، نهان
چشمِ او یَنظُر بنورِالله شده / پرده های جهل را خارِق بُده
از دلِ سوراخِ چون کهنه گلیم / پرده ای بندد به پیشِ آن حکیم
پَرده میخندد بر او با صد دهان / هر دهانی گشته اِشکافی بر آن
گوید آن استاد مر شاگرد را / ای کم از سگ، نیستت با من وفا؟
خود مرا اُستا مگیر آهن گُسِل / همچو خود شاگرد گیر و، کُور دِل
نه از مَنَت باری است در جان و روان؟ / بی مَنَت آبی نمیگردد روان
پس دلِ من کارگاهِ بختِ توست / چه شکنی این کارگاه، ای نادُرُست
گویی، پنهان میزنم آتش زنه / نه به قلب از قلب باشد رَوزنه
آخر از رَوزن ببیند فکرِ تو / دل گواهیی دهد از ذِکرِ تو
گیر در رویت نمالد از کرَم / هر چه گویی خندد و گوید: نَعَم
توضیحات اجمالی ابیات ابیات ۱۵۵۵ تا ۱۵۸۹
در ۳۵ بیت این درس به طور کلی دربارهی شرایط رازدانی و لزوم حفظ اسرار در نزد رازدانان، آفات زبان، توجه به جنبههای معنوی در کنار جنبههای مادی، رابطهی مرید و مراد سخن گفته شده است.
1 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
پس بدان این اصل را ای اصلجو
هر که را دردست او بردست بو
هر که او بیدارتر پر دردتر
هر که او آگاه تر رخ زردتر
گر ز جبرش آگهی زاریت کو
بینش زنجیر جباریت کو
بسته در زنجیر چون شادی کند
کی اسیر حبس آزادی کند
استاد بزرگوار عالی بود… سپاس فراوان