ابیات 797 الی 839 دفتر سوم مثنوی معنوی مولانا شرح و تفسیر

album-art

 

فایل صوتی کلاس تاریخ برگزاری ۱۴۰۰/۱/۲۴

مدرس: محسن محمد

قصه هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحان حق

ابیات 797 الی 839

797) پیش از این، ز آن گفته بودیم اندکی / خود چه گوییم؟ از هزارانش یکی

798) خواستم گفتن در آن تحقیق‌ها / تا کنون واماند از تعویق‌ها

799) حمله‌ی دیگر، ز بسیارش قلیل / گفته آید، شرح یک عضوی ز پیل

800) گوش کن هاروت را، ماروت را / ای غلام و چاکران ما رُوت را

801) مست بودند از تماشای اله / وز عجایب‌هایِ اِستدراجِ شاه

802) این چنین مَستی است ز استدراجِ حق / تا چه مستی‌ها کُند مِعراجِ حق

803) دانه‌ی دامش چنین مستی نمود / خوانِ اِنعامش چه‌ها داند گشود؟

804) مست بودند و رهیده از کمند / های هویِ عاشقانه می‌زدند

805) یک کمین و امتحان در راه بود / صَرصَر ش چون کاه، کُه را می‌رُبود

806) امتحان می‌کردشان زیر و زَبَر / کی بُوَد سرمست را زینها خَبَر؟

807) خندق و میدان به پیشِ او یکی ست / چاه و خندق پیشِ او خوش مسلکی ست

تمثیل بز کوهی

808) آن بُزِ کوهی بر آن کوهِ بلند / بَر دَوَد از بهرِ خوردی بی‌گزند

809) تا علف چیند، ببیند ناگهان / بازیی دیگر ز حُکمِ آسمان

810) بر کُهی دیگر براندازد نظر / ماده بُز بیند بر آن کوهِ دگر

811) چشمِ او تاریک گردد در زمان / بر جهد سرمست زین کُه تا بدان

812) آن‌چنان نزدیک بنماید وَرا / که دویدن گِردِ بالوعه‌ ی سرا

813) آن هزاران گَز دو گَز بنمایدش / تا ز مستی میلِ جَستن آیدش

814) چون‌که بجهد، در فتد اندر میان / در میانِ هر دو کوهِ بی‌امان

815) او ز صیادان به کُه بگریخته / خود پناهش، خونِ او را ریخته

816) شِسته صیادان میانِ آن دو کوه / انتظارِ این قضایِ با شکوه

817) باشد اغلب صیدِ این بُز همچنین / ورنه چالاکست و چُست و خصم‌بین

818) رُستم ارچه با سَر و سِبلَت بُوَد / دامِ پاگیرش یقین شهوت بُوَد

819) همچو من از مستی شهوت بِبُر / مستیِ شهوت ببین اندر شتر

820) باز این مستیِ شهوت در جهان / پیشِ مستیّ مَلَک دان مُستَهان

821) مستیِ آن مستیِ این بشکند / او به شهوت التفاتی کی کُند؟

822) آبِ شیرین تا نخوردی، آبِ شور / خوش بُوَد خوش، چون درونِ دیده نور

823) قطره‌یی از باده‌هایِ آسمان / بَرکند جان را ز مَی وز ساقیان

824) تا چه مستی‌ها بُوَد اَملاک را / وز جلالت روح‌هایِ پاک را

825) که به بویی دل در آن مَی بسته اند / خُمِّ باده‌ی این جهان بشکسته‌اند

ابیات ۷۹۷ الی ۸۳۹

نا امیدی کفار

826) جز مگر آن‌ها که نومیدند و دور / همچو کُفّاری نهفته در قبور

827) ناامید از هر دو عالَم گشته‌اند / خارهایِ بی نهایت کِشته‌اند

828) پس ز مستی‌ها بگفتند ای دریغ / بر زمین باران بداد یمی، چو میغ

829) گستریدیمی درین بیدادجا / عدل و انصاف و عبادات و وفا

830) این بگفتند و قضا می‌گفت: بیست / پیشِ پاتان دامِ ناپیدا بَسی ست

831) هین مدو گستاخ در دشتِ بلاهین مران کورانه اندر کربلا

832) که ز موی و استخوانِ هالکان / می نباید راه پایِ سالکان

833) جمله‌ی راه، استخوان و موی و پی / بس که تیغِ هر لاشَی کرد شَی

834) گفت حق که بندگانِ جُفتِ عَون / بر زمین آهسته می‌رانند و هَون

835) پابرهنه چون رود در خارزار؟ / جز به وقفه و فکرت و پرهیزگار

836) این قضا می گفت، لیکن گوششان / بسته بود اندر حجابِ جوششان

837) چشم‌ها و گوش‌ها را بسته‌اند / جز مر آن‌ها را که از خود رَسته‌اند

838) جز عنایت که گشاید چشم را؟ / جز محبت که نشاند خَشم را؟

 

ابیات ۷۹۷ الی ۸۳۹

دعوی آن شخص که خدای تعالی مرا نمی گیرد به گناه

ابیات 3364 الی 3397

3364) آن یکی می‌گفت در عهدِ شُعیب / که خدا از من بسی دیده ست عَیب

3365) چند دید از من گناه و جُرم‌ها / وَز کرَم یزدان نمی‌گیرد مرا

3366) حق تعالی گفت در گوشِ شُعیب / در جوابِ او فصیح از راهِ غَیب

3367) که بگفتی چند کردم من گناه / وَز کرَم نگرفت در جُرمم اله

3368) عکس می‌گویی و مقلوب، ای سَفیه / ای رها کرده ره و، بگرفته تیه

3369) چند چندت گیرم و، تو بی‌خَبَر / در سَلاسِل مانده‌یی پا تا به سَر

3370) زنگِ تُو بر تُوت ای دیگِ سیاه / کرد سیمای درونت را تباه

3371) بر دلت زنگار بر زنگارها / جمع شد، تا کور شد ز اسرارها

تمثیل دیگ سیاه برای گناهان تیرگی آور

3372) گر زند آن دود بر دیگِ نوی / آن اثر بنماید ار باشد جوی

3373) زآن‌که هر چیزی به ضِد پیدا شود / بر سپیدی آن سیَه رسوا شود

3374) چون سیه شد دیگ، پس تأثیرِ دود / بعد از این بر وَی که بیند زود زود؟

3375) مردِ آهنگر که او زنگی بُوَد / دود را با رُوش همرنگی بُوَد

3376) مردِ رومی کو کُند آهنگری / رویش اَبلَق گردد از دود آوری

3377) پس بداند زود تأثیر گناه / تا بنالد زود گوید: ای اله

3378) چون کُند اِصرار و بَد پیشه کُند / خاک اندر چشمِ اندیشه کند

3379) توبه نندیشد دگر، شیرین شود / بر دلش آن جُرم، تا بی‌دین شود

3380) آن پشیمانی و یارَب رفت از او / شِست بر آیینه زنگِ پنج تُو

3381) آهنش را زنگ‌ها خوردن گرفت / گوهرش را زنگ، کم کردن گرفت

3382) چون نویسی کاغذِ اِسپید بر / آن نوشته خوانده آید در نظر

3383) چون نویسی بر سَرِ بنوشته خط / فهم نآید، خواندنش، گردد غلط

3384) کآن سیاهی بر سیاهی اوفتاد / هر دو خط شد کور و، معنیّی نداد

3385) ور سوم باره نویسی بَر سَرش / پس سیه کردی چو جانِ کافرش

3386) پس چه چاره جز پناهِ چاره گر؟ / نا امیدی مِسّ و، اِکسیرش نظر

3387) ناامیدی‌ها به پیشِ او نهید / تا ز دردِ بی دَوا بیرون جهید

ادامه‌ی حکایت شعیب

3388) چون شُعیب این نکته‌ها با وَی بگفت / ز آن دَمِ جان در دلِ او گُل شکفت

3389) جانِ او بشنید وَحیِ آسمان / گفت: اگر بگرفت ما را، کو نشان؟

3390) گفت: یارَب دفعِ من می گوید او / آن گرفتن را نشان می جُوید او

3391) گفت: سَتّارم، نگویم رازهاش / جُز یکی رمز از برایِ ابتلاش

3392) یک نشانِ آنکه می‌گیرم وَرا / آن‌که طاعت دارد از صَوم و دعا

3393) وز نماز و از زکات و غیر آن / لیک یک ذَرّه ندارد ذوقِ جان

3394) می‌کند طاعات و افعالِ سَنی / لیک یک ذره ندارد چاشنی

3395) طاعتش نغزست و، معنی نغز نَی / جَوزها بسیار و، در وَی مغز نَی

3396) ذوق باید، تا دهد طاعات، بر / مغز باید، تا دهد دانه، شَجَر

3397) دانه‌ی بی مغز کی گردد نهال؟ / صورتِ بی‌جان نباشد جُز خیال

جلسه بعد

جلسه قبل

3 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست