ابیات 840 تا 871 دفتر سوم مثنوی معنوی شرح و تحلیل



تاریخ برگزاری ۱۴۰۰/۱/۳۱

مدرس : مجسن محمد

ابیات 840 الی 854

840) جَهدِ فرعونی، چو بی‌توفیق بود / هر چه او می‌دوخت، آن تفتیق بود

841) از مُنَجّم بود در حکمش هزار / وز مُعَبِّر نیز و، ساحر بی‌شمار

842) مَقدمِ موسی نمودنش به خواب / که کُند فرعون و، مُلکش را خراب

843) با مُعَبِّر گفت و، با اهلِ نجوم / چون بُوَد دفعِ خیال و، خوابِ شوم؟

844) جمله گفتندش که تدبیری کنیم / راهِ زادن را چو رهزن می‌زنیم

845) تا رسید آن شب که مَولِد بود آن / رأی این دیدند آن فرعونیان

846) که برون آرند آن روز از پگاه / سوی میدان، بزم و تختِ پادشاه

847) اَلصَّلا ای جمله اسرائیلیان / شاه می‌خواند شما را زآن مکان

848) تا شما را رو نماید بی‌نقاب / بر شما اِحسان کند بهرِ ثواب

849) کآن اسیران را به جُز دوری نبود / دیدنِ فرعون، دستوری نبود

850) گر فتادندی به رَه در پیشِ او / بهرِ آن یاسه بخفتندی به رُو

851) یاسه این بُد که نبیند هیچ اسیر / در گه و بی‌گه لقایِ آن امیر

852) بانگِ چاووشان چو در رَه بشنود / تا نبیند، رُو به دیواری کند

853) ور ببیند رویِ او، مُجرِم بُوَد / آنچه بتّر ، بر سرِ او آن رود

854) بودشان حرصِ لقایِ مُمتَنِع / چون حریص است آدمی فیما مُنِع

به میدان خواندن بنی اسرائیل را برای حیلت منع ولادت موسی للیه‌السلام

ابیات 855 الی 871

855) ای اسیران، سویِ میدانگه روید / کز شهنشه دیدن و جُود است امید

856) چون شنیدند مژده، اسرائیلیان / تشنگان بودند و، بس مشتاقِ آن

857) حیله را خوردند و، آن سو تاختند / خویشتن را بهرِ جلوه ساختند

858) همچنان کاینجا مغولِ حیله‌دان / گفت: می‌جویم کسی از مصریان

859) مصریان را جمع آرید این طرف / تا درآید آن‌که می‌باید به کف

860) هر که می‌آمد، بگفتا: نیست این / هین درآ خواجه، در آن گوشه نشین

861) تا بدین شیوه همه جمع آمدند / گردنِ ایشان بدین حیله زدند

862) شومیِ آنکه سویِ بانگِ نماز / داعی الله را نبردندی نیاز

863) دعوتِ مکّارشان اندر کشید / اَلحَذَر از مکرِ شیطان ای رشید

864) بانگِ درویشان و، محتاجان بنوش / تا نگیرد بانگِ مُحتالیت گوش

865) گر گدایان طامع‌اند و زشت‌خو / در شکم خواران، تو صاحبدل بجو

866) در تگِ دریا، گُهر با سنگ هاست / فخرها اندر میانِ ننگ‌هاست

867) پس بجوشیدند اسرائیلیان / از پِگه، تا جانبِ میدان دَوان

868) چون به حیلت‌شان به میدان بُرد او / رویِ خود بنمودشان، بس تازه رُو

869) کرد دلداریّ و، بخشش‌ها بداد / هم عطا، هم وعده‌ها کرد آن قُباد

870) بعد از آن گفت: از برایِ جانتان / جمله در میدان بخُسبید امشبان

871) پاسخش دادند که خدمت کنیم / گر تو خواهی یک مَه اینجا ساکنیم

ابیات 840 تا 871

جلسه بعد

جلسه قبل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست