تاریخ برگزاری ۱۴۰۰/۱/۳۱
مدرس : مجسن محمد
ابیات 840 الی 854
840) جَهدِ فرعونی، چو بیتوفیق بود / هر چه او میدوخت، آن تفتیق بود
841) از مُنَجّم بود در حکمش هزار / وز مُعَبِّر نیز و، ساحر بیشمار
842) مَقدمِ موسی نمودنش به خواب / که کُند فرعون و، مُلکش را خراب
843) با مُعَبِّر گفت و، با اهلِ نجوم / چون بُوَد دفعِ خیال و، خوابِ شوم؟
844) جمله گفتندش که تدبیری کنیم / راهِ زادن را چو رهزن میزنیم
845) تا رسید آن شب که مَولِد بود آن / رأی این دیدند آن فرعونیان
846) که برون آرند آن روز از پگاه / سوی میدان، بزم و تختِ پادشاه
847) اَلصَّلا ای جمله اسرائیلیان / شاه میخواند شما را زآن مکان
848) تا شما را رو نماید بینقاب / بر شما اِحسان کند بهرِ ثواب
849) کآن اسیران را به جُز دوری نبود / دیدنِ فرعون، دستوری نبود
850) گر فتادندی به رَه در پیشِ او / بهرِ آن یاسه بخفتندی به رُو
851) یاسه این بُد که نبیند هیچ اسیر / در گه و بیگه لقایِ آن امیر
852) بانگِ چاووشان چو در رَه بشنود / تا نبیند، رُو به دیواری کند
853) ور ببیند رویِ او، مُجرِم بُوَد / آنچه بتّر ، بر سرِ او آن رود
854) بودشان حرصِ لقایِ مُمتَنِع / چون حریص است آدمی فیما مُنِع
به میدان خواندن بنی اسرائیل را برای حیلت منع ولادت موسی للیهالسلام
ابیات 855 الی 871
855) ای اسیران، سویِ میدانگه روید / کز شهنشه دیدن و جُود است امید
856) چون شنیدند مژده، اسرائیلیان / تشنگان بودند و، بس مشتاقِ آن
857) حیله را خوردند و، آن سو تاختند / خویشتن را بهرِ جلوه ساختند
858) همچنان کاینجا مغولِ حیلهدان / گفت: میجویم کسی از مصریان
859) مصریان را جمع آرید این طرف / تا درآید آنکه میباید به کف
860) هر که میآمد، بگفتا: نیست این / هین درآ خواجه، در آن گوشه نشین
861) تا بدین شیوه همه جمع آمدند / گردنِ ایشان بدین حیله زدند
862) شومیِ آنکه سویِ بانگِ نماز / داعی الله را نبردندی نیاز
863) دعوتِ مکّارشان اندر کشید / اَلحَذَر از مکرِ شیطان ای رشید
864) بانگِ درویشان و، محتاجان بنوش / تا نگیرد بانگِ مُحتالیت گوش
865) گر گدایان طامعاند و زشتخو / در شکم خواران، تو صاحبدل بجو
866) در تگِ دریا، گُهر با سنگ هاست / فخرها اندر میانِ ننگهاست
867) پس بجوشیدند اسرائیلیان / از پِگه، تا جانبِ میدان دَوان
868) چون به حیلتشان به میدان بُرد او / رویِ خود بنمودشان، بس تازه رُو
869) کرد دلداریّ و، بخششها بداد / هم عطا، هم وعدهها کرد آن قُباد
870) بعد از آن گفت: از برایِ جانتان / جمله در میدان بخُسبید امشبان
871) پاسخش دادند که خدمت کنیم / گر تو خواهی یک مَه اینجا ساکنیم
ابیات 840 تا 871