عارفانه 4 عیش‌هاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان!

عارفانه 4 غزل 1954 مولانا

عیش‌هاتان نوش بادا هر زمانْ ای عاشقان ۞ ۞  ۞ وَزْ شما کانِ شِکَر باد این جهانْ ای عاشقان

نوش و جوشِ عاشقان، تا عَرش و تا کُرسی رَسید ۞ ۞ ۞ بَرگُذشت از عَرش و فَرش این کاروانْ ای عاشقان

از لبِ دریا چه گویم؟ لب ندارد بَحْرِ جان ۞ ۞ ۞ بَرفُزودست از مکان و لامکان ای عاشقان

ما مِثالِ موج‌ها اَنْدَر قیام و در سُجود ۞ ۞ ۞ تا پدید آید نشان از‌ بی‌نشانْ ای عاشقان

گَر کسی پُرسَد کیانید ای سَراَنْدازان شما؟ ۞ ۞ ۞ هین بِگوییدَش که جانِ جانِ جانْ ای عاشقان

گَر کسی غَوّاص نَبْوَد، بَحْرِ جان بَخشنده است ۞ ۞ ۞ کو‌ هَمی‌ بَخشَد گُهَرها رایگانْ ای عاشقان

این چُنین شُد وان چُنان شُد، خَلْق را در حُقّه کرد ۞ ۞ ۞ باز رَستیم از چُنین و وز چُنانْ ای عاشقان

خُرَّما آن دَم که از مَستیِّ جانانْ جانِ ما ۞ ۞ ۞ می‌نداند آسْمان از ریسمانْ ای عاشقان

تا پدید آمد شُعاعِ شَمسِ تبریزی زِ شَرق ۞ ۞ ۞ جانِ مُطْلَق شُد زمین و آسْمانْ ای عاشقان

عارفانه 4

صوفیان در دمی دو عید کنند

در نگاه عارفان تمام پدیده‌های بیرونی بهانه، دلیل و راهنمایی است برای رجوع به عالم درون انسان.
آنها اگر از بهار طبیعت می‌گویند و از آن تجلیل می‌کنند به دلیل نسبتی است که بین بیداری طبیعت و بیداری درون انسان می‌بینند و با تمرکز بر این مفهوم درپی ایجاد رستاخیزی در درون خود هستند.

ز بهار جان خبر ده‌، هله ای دَم بهاری!

که اگر این رستخیز درونی اتفاق نیفتد و همنشینی با معشوق حقیقی دست ندهد

اگر بی‌تو به گلزارم به زندانم به جان تو

خلاصه‌ی کلام فرصت نوبهار طبیعت، بهانه‌ای است که سراغی از شکفتن گلزار دل‌هایمان بگیریم.
که:

ای برادر عقل یکدم باخود آر
دم‌به‌دم در تو خزان است و بهار

باغ و گلزار جانتان به طراوت طبیعت بهاری

نوروز 1401 خورشیدی مبارک باد

عارفانه 4

من از که باک دارم؟



3 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست