تاریخ برگزاری ۲۷ خرداد ۱۳۹۸
مدرس: محسن محمد
باز تقریر ابلیس، تلبیسِ خود را
باز شیطان، نقش خود را از پیش تعیین شده میشمرد و خود را بیگناه قلمداد میکند
ادعای بی گناهی شیطان
2714) گفت: هر مردی که باشد بَد گُمان / نشنود او راست را با صد نشان
2715) هر درونی که خیالاندیش شد / چون دلیل آری، خیالش بیش شد
2716) چون سخن در وَی رود، علّت شود / تیغِ غازی دزد را آلت شود
2717) پس جوابِ او سکوت است و سکون / هست با ابله سخن گفتن، جنون
2718) تو ز من با حق چه نالی ای سَلیم؟ / تو بنال از شرِ آن نَفسِ لئیم
2719) تو خوری حلوا، تو را دُمّل شود / تب بگیرد، طبعِ تو مُختَل شود
2720) بیگُنَه لعنت کُنی ابلیس را / چون نبینی از خود آن تلبیس را؟
2721) نیست از ابلیس، از توست ای غَوی / که چو روبه، سویِ دنبه میدوی
2722) چونکه در سبزه ببینی دُنبه را / دام باشد، این ندانی تو چرا؟
2723) ز آن ندانی کت ز دانش دُور کرد / میلِ دُنبه، چشم و عقلت کُور کرد
2724) حُبُّک الاَشیاء یُعمیک یُصِم / نَفسُک السَّودا جَنَت لا تَختَصِم
2725) تو گُنه بر من مَنِه، کژمَژ مَبین / من ز بَد بیزارم و، از حرص و کین
2726) من بَدی کردم، پشیمانم هنوز / انتظارم، تا شبم آید به روز
2727) مُتّهَم گشتم میانِ خلق، من / فعلِ خود بر من نَهد هر مرد و زن
2728) گرگِ بیچاره، اگر چه گُرسِنه است / متّهم باشد که او در طَنطَنه است
2729) از ضعیفی چون نداند راه رفت / خلق گوید: تُخمه است از لوتِ زَفت
ادعای بیگناهی شیطان
ابیات خوانده شده در کلاس از دفتر پنجم مثنوی معنوی
این سخن را نیست پایان و فِراغ / ای خلیل حق، چرا کشتی تو زاغ
بهر فرمان حکمت فرمان چه بود / اندکی ز اسرار آن باید نمود
کاغ کاغ و نعرهی زاغ سیاه / دایما باشد به دنیا عمرخواه
همچو ابلیس از خدای پاک فرد/ تا قیامت عمر تن درخواست کرد
گفت انظرنی الی یوم الجزا / کاشکی گفتی که تبنا ربنا
عمر بی توبه همه جان کندن است / مرگ حاضر غایب از حق بودن است
عمر و مرگ این هر دو با حق خوش بود / بیخدا آب حیات، آتش بود
آن هم از تاثیر لعنت بود کو / در چنان حضرت همیشد عمرجو
از خدا غیر خدا را خواستن / ظَنِّ افزونیست و کلی کاستن
خاصه عمری غرق در بیگانگی / در حضور شیر روبهشانگی
عمر بیشم ده که تا پستر روم / مُهلَم افزون کن که تا کمتر شوم
تا که لعنت را نشانه او بود / بد کسی باشد که لعنتجو بود
عمر خوش در قرب جان پروردنست / عمر زاغ از بهر سرگین خوردنست
عمر بیشم ده که تا گُه میخورم / دایم اینم ده که بس بدگوهرم
2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
بسیارعالی یکی از خصلت های شیطان هم فرافکنی است تا تقصیر رابه خود انسان بیندازد با دلایل منطقی حال باید خود انسان دلیل را از نفس خود جویا شود و در پی رفع آن تلاش نماید تا قبول اشتباه نباشد اصلاح پیدایش نخواهد کرد.با تشکر
دقیقا درست فرمودید سپاس از بازخورد مفید شما