داستان موسی و شبان از مثنوی معنوی دفتر دوم بخش اول

album-art

تاریخ ۱۱ تیر ماه ۱۳۹۷ 

مدرس محسن محمد

جلسات مختلف این سری را در زیر مشاهده می‌کنید.

 

جلسه اول

جلسه دوم

جلسه سوم

 

حکایت انکار موسی بر مناجات شبان (داستان موسی و شبان)

دید موسی یک شبانی را به راه / کو همی گفت: ای گُزیننده اله

تو کجایی تا شوم من چاکرت / چارُقت دوزم، کنم شانه سرت

جامه‌ات شویم ، شُپشُهاات کُشم / شیر، پیشت آورم ای مُحتشم

دَستکت بوسم، بمالم پایَکَت / وقتِ خواب آید، بِروبَم جایَکَت

ای فِدای تو همه بزهایِ من / ای به یادت هَیهَی و هَیهایِ من

این نمط بیهوده می‌گفت آن شبان / گفت موسی: با کِیَست این ای فلان؟

گفت: با آن کس که ما را آفرید / این زمین و چرخ از او آمد پدید

گفت موسی: های، بس مُدبِر شدی / خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست و چه کفرست و فُشار؟ / پنبه‌یی اندر دهانِ خود فشار

گندِ کُفرِ تو جهان را گَنده کرد / کُفرِ تو دیبای دین را ژنده کرد

چارق و پاتابه لایق مر تو راست / آفتابی را چنین‌ها کی رواست؟

گر نبندی زین سخن تو حَلق را / آتشی آید، بسوزد خلق را

آتشی گر نامده‌ست، این دود چیست؟ / جان سیه گشته، روان مردود چیست؟

گر همی دانی که یزدان داور است / ژاژ و گستاخی تو را چون باور است؟

دوستیِ بی خِرَد، خود دشمنی است / حق تعالی زین چنین خدمت غنی است

با که می گویی؟ تو این، با عَمُّ و خال؟ / جسم و حاجت در صفاتِ ذوالجَلال

شیر، او نوشد که در نَشو و نَماست / چارُق او پوشد که او محتاجِ پاست

ور برای بنده‌اش است این گفت و گو / آن‌که حق گفت او من است و من خود او

آن‌که گفت: اِنّی مَرِضتُ لَم تَعُد / من شدم رنجور، او تنها نشد

آن‌که بی‌یَسمَع و بی‌یُبصِر شده‌ست / در حقِ آن بنده این هم بیهده ست

بی‌‎ادب گفتن سخن با خاصِ حق / دل بمیراند، سیه دارد وَرَق

گر تو مردی را بخوانی، فاطمه / گر چه یک جنس اند مرد و زن همه

قصدِ خونِ تو کند تا ممکن است / گر چه خوش خور، حلیم و ساکن است

فاطمه، مدح است در حقِ زنان / مرد را گویی بُوَد زخمِ سِنان

دست و پا در حقِ ما، اِستایش است / در حقِ پاکِیّ حق، آلایش است

لَم یَلِد لَم یولَد او را لایق است / والِد و مولود را او خالق است

هر چه جسم آمد، وِلادت وصفِ اوست / هر چه مولودست، او زین سویِ جوست

زآن‌که از کون و فسادست و مَهین / حادث است و، مُحدِثی خواهد یقین

گفت: ای موسی، دهانم دوختی / وز پشیمانی تو جانم سوختی

جامه را بدرید و آهی کرد و تَفت / سَر نهاد اندر بیابان و برفت

جلسه بعد

جلسه قبل

2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست