داستان پادشاه جهود قسمت سوم
روش و شیوهی مولانا در مثنوی، شیوهای تداعی محور است. گویی مطالب به دنبال هم و به فراخور موضوعی که پیش میآید به شکل شعر در میآیند و بر زبان مولانا جاری میشوند.
این به آن معنی نیست که مولانا طرحی برای مثنوی در ذهن ندارد. اتفاقا برعکس، طرح بسیار منسجم و استواری از معنا در ذهن و ضمیر مولانا وجود دارد و او بسته به اقتضای کلام گاه موضوع و فضای داستان را تغییر میدهد. گاهی داستان را رها میکند و از داستان دیگری برای توضیح کل ماجرا استفاده میکند.
در همین داستانِ پادشاهِ جهود، حداقل دو داستان کوتاه و چندین تمثیل برای توضیح داستان اصلی به کار گرفته است. شاید حتی بتوانیم بگوییم مولانا اساساً برای مثنوی یک پیرنگ کلی دارد، و همهی ابیات و داستانها را حول و محور این پیرنگ پنهانی چیده است تا با استفاده از همهی ابزارهای داستان و تمثیل برای القای مفاهیم عمیقی که در ذهن دارد، استفاده کند.
برای نمونه داستانک لیلی و خلیفه:
گفت لیلی را خلیفه، کان توئی؟
کز تو مجنون شد پریشان و غوی؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی!
گفت خامش، چون تو مجنون نیستی
هر که بیدارست او در خوابتر
هست بیداریش از خوابش بتر
چون بحق بیدار نبود جان ما
هست بیداری چو در بندان ما
و نیز حکایت و داستانک شاگرد احول:
گفت استادْ اَحْوَلی را کَاندَر آ
زو بُرون آر از وِثاق آن شیشه را
گفت اَحوَل: زان دو شیشه من کدام
گفت استاد: آن، دو شیشه نیست، رو
اَحوَلی بگذار و افزونْبین مشو
گفت: ای اُستا، مرا طعنه مزن
گفت اُستا: زان دو، یک را دَر شکن
چون یکی بشکست، هر دو شد ز چشم
مَرد، اَحوَل گردد از مَیلان و خشم
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شیشه را، دیگر نبود
خشم و شَهوَت مرد را احوَل کند
ز استقامت روح را مُبْدَل کند
چون غَرَض آمد، هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
چون دهد قاضی به دل رُشْوَت قرار
کی شناسد ظالم از مظلومِ زار؟
در هر صورت یکی از دلایل منحصر به فرد بودن مثنوی معنوی در بین آثار عرفانی و ادبی فارسی همین سیال بودن فضای کتاب است.
محسن محمد
داستان پادشاه جهود قسمت سوم
لینک بخش بحر در کوزه کانال یوتوب نفیر نی