قصر آرزوهای محال غزل 37 حافظ

قصر آرزوهای محال غزل 37 حافظ

قصر آرزوهای محال غزل 37 حافظ


چرا زندگی طنزی تلخ و فریبنده است؟

زیرا انسان از یک سو قدرت تصوری بی‌نهایت دارد و در ساحت ذهن و خیال می‌تواند هر چیزی را تصور کند برای او محال و غیرممکنی وجود ندارد.
او می‌تواند در عالم ذهن در زمان و مکان سفر کند و در آن واحد همه‌ی دست‌نایافتنی‌ها را به دست آورد.

اما همه‌ی این سرمایه‌های ذهنیافته می‌توانند به دلایل مختلف محقق نشوند و در همان عالم وهم و خیال باقی بمانند.
زیرا بر خلاف عالم خیال برای به دست آوردن هر کدام از آن‌ها باید خیل کثیری از موانع پیش‌بینی نشده را پشت‌سر گذاشت و تازه خیلی اوقات آنچه در تصور بوده با آنچه در واقعیت به وقوع می‌پیوندد زمین تا آسمان متفاوت است.
و در نهایت دست‌یافته‌های تو یعنی آن چیزهایی که تو با رنج و مشقت به دست آوردی بازیچه‌هایی ناپایداری روزگارند چرخ روزگار همه‌ی آن‌ها را در لحظه‌ای نابود خواهد کرد و از دست تو خواهد ربود.

حالا که چنین است پس چاره چیست؟

حافظ برای این وضعیت مضحک در عین حال دردناک توصیه‌ای راهگشا دارد.
درست است که این دنیا نابود‌شدنی است
اما از خلال این خرابی‌ها می‌شود عمارتی باقی و ماندگار برآورد و ساخت:

به می عمارت دل کن که این جهان خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت

این عمارت بر خلاف بناهای خشت و گلی از جان و دل بنا می‌شود و خلل‌ناپذیر است:

خلل‌پذیر بود هر بنا که می‌بینی
مگر بنای محبت که خالی از خلل است

حافظ راه برون رفت از این چرخه را اسیر نشدن در آن و بهره‌بردن از امکانات زندگی در حد مقدور برای ساختن چیزی فراتر از آنچه زندگی در اختیار تو می‌گذارد می‌داند، و از آن به “خراب شدن پیش از خرابی” تعبیر می‌کند:

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده‌ی گلگون خراب کن!

در مقام تمثیل و برای تقریب به ذهن می‌شود گفت انسان خردمند و به تعبیر حافظ رند مثل کارخانه‌ای است که مواد اولیه و خام کم قدر و ارزش را به محصولاتی گرانقیمت تبدیل می‌کند.
زندگی خود را بر مدار عشق بنا می‌کند و هرآنچه دارد در مسیر عشق و دوستی هزینه می‌کند.
به قول مولانا:

چون شکار خوک آمد صید عام
رنج بی‌حد لقمه خوردن زو حرام
آنک ارزد صید را عشقست و بس
لیک او کی گنجد اندر دام کس
تو مگر آیی و صید او شوی
دام بگذاری به دام او روی
عشق می‌گوید به گوشم پست پست
صید بودن خوش‌تر از صیادیست

این ویدیو در کنار زاینده رود در ایام نوروز وقتی که میهمان دوست خوبم جناب حجت منتظری بودیم ضبط شده است

روایتگر: محسن محمد
تصویر: مَه‌سیما هاشمی
از روی نسخه‌ی دیوان حافظ استاد محمد استعلامی
کتاب درس حافظ

لینک کانال یوتیوب نفیر نی اینجا

برای دیدن ویدیوی قبلی روی عکس کلیک کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست