ماجرای نحوی و کشتیبان
مردِ نحوی را از آن دَردوختیم…………….تا شما را نَحوِ مَحو آموختیم
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا
دلشکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نی ای خوشجواب خوبرو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زان که کشتی غرق این گردابهاست
محو میباید نه نحو اینجا بدان
گر تو محوی بیخطر در آب ران
آب دریا مرده را بر سر نهد
ور بود زنده ز دریا کی رهد
چون بمردی تو ز اوصاف بشر
بحر اسرارت نهد بر فرق سر
داستانی از دفتر اول مثنویمعنوی ابیات ۲۸۳۵ تا ۲۸۴۶
زمان: ۵ دقیقه
محقق و روایتگر: محسن محمد
موسیقی: کیارش اینالویی
تدوین: حسین افتخاری جلیسه
ماجرای نحوی و کشتیبان از دفتر اول مثنوی معنوی ابیات ۲۸۳۵ تا ۲۸۴۶
6 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
بسیار عالی مثل همیشه،ولی ای کاش متن را هم قرار میدادید
ممنون از شما متن قرار داده شد
چقدر این داستان(نحوی وکشتیبان) مثنوی زیباست .به راستی خواندن و به کار بردن آموزه های مثنوی در زندگی معنوی و مادی کلید آرامش روح و جان انسانها می تواند باشد
سپاس استاد محمد عزیز
حتما همینطور است که شما گفتید مولانا نوری است که از پس قرنها به زندگی انسان امروز تابیده است
به قول خود ایشان
هین بگو که ناطقه جو میکند
تا به قرنی بعد ما آبی رسد
گر چه هر قرنی سخن آری بود
لیک گفت سالفان یاری بود
عالی
عالی