ادامه اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس
1961) هر سبب بالاتر آمد از اثر / سنگ و آهن فایق آمد بر شَرَر
1962) آن فلانی فوقِ آن سَرکَش نشست / گر چه در صورت به پهلویش نشست
1963) فوقیِ آنجاست از رویِ شرف / جایِ دور از صدر باشد مُستَخَف
1964) سنگ و آهن زین جهت که سابق است / در عمل فوقیِّ این دو، لایق است
1965) وآن شَرَر از رویِ مقصودیِّ خویش / ز آهن و سنگ است زین رُو پیش پیش
1966) سنگ و آهن اوّل و پایان شَرَر / لیک این هر دو تناند و جان شَرَر
1967) آن شَرر گر در زمان واپس تراست / در صفت از سنگ و آهن برتر است
1968) در زمان، شاخ از ثَمر سابقتر است / در هنر از شاخ، او فایقتر است
1969) چونکه مقصود از شَجَر آمد ثَمر / پس ثَمر اوّل بُوَد، آخِر شَجَر
ادامه حکایت وفای خرس
1970) خرس چون فریاد کرد از اژدها / شیر مردی کرد از چنگش رها
1971) حیلت و مردی به هم دادند پُشت / اژدها را او بدین قوّت بکُشت
1972) اژدها را هست قوّت، حیله نیست / نیز فوقِ حیلهی تو، حیلهای است
این جهان، سایهی آن جهان است
1973) حیلهی خود را چو دیدی، باز رَو / کز کجا آمد، سویِ آغاز رَو
1974) هر چه در پستی است، آمد از عُلا / چشم را سویِ بلندی، نِه، هلا
1975) روشنی بخشد نظر اندر عُلا / گر چه اوّل خیرگی آرَد بلا
1976) چشم را در روشنایی خوی کُن / گر نه خفّاشی، نظر آن سوی کُن
1977) عاقبتبینی نشانِ نورِ توست / شهوتِ حالی، حقیقت گورِ توست
1978) عاقبتبینی، که صد بازی بدید / مثلِ آن نَبوَد که یک بازی شنید
1979) ز آن یکی بازی چنان مغرور شد / کز تکبّر ز اوستادان دُور شد
1980) سامریوار آن هنر در خود چو دید / او ز موسی از تکبّر سرکَشید
1981) او ز موسی آن هنر آموخته / وز معلّم، چشم را بردوخته
1982) لاجَرَم موسی دگر بازی نمود / تا که آن بازی و جانش را رُبود
1983) ای بسا دانش که اندر سَر دَوَد / تا شود سَروَر، بدان خود سَر، رَوَد
1 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
بسیار عالی ، زنده باشید .