وفای به اصل شرح و تفسیر ابیات 298 تا 335

album-art

تاریخ ۱۳۹۹/۷/۲۹

وفای به اصل

روایت‌گر: محسن محمد

آغاز خوانش و تفسیر از بیت ۲۹۸

خواندن چند بیتی از دفتر اول، نقل قول از پیامبر، در توضیحات بیت ۲۹۸

شرح ادامه ی ابیات و ورود به بحث وفاداری تا بیت ۲۳۵

خاتمه ی جلسه با خواندن ابیاتی از بوستان سعدی

صومعه ی عیساست خوانِ اهلِ دل / هان و هان، ای مبتلا این دَر مَهِل

جمع گشتندی ز هر اطراف خلق / از ضریر و لنگ و شلّ و اهلِ دلق

بر دَرِ آن صومعه ی عیسی صَباح / تا به دَم، اوشان رهانَد از جُناح

او چو فارغ گشتی از اورادِ خویش / چاشتگه بیرون شدی آن خوب کیش

جَوق جَوقی مبتلا دیدی نزار / شِسته بر دَر، در امید و انتظار

گفتی: ای اصحابِ آفت از خدا / حاجتِ این جملگانتان شد روا

هین روان گردید بی رنج و عَنا / سویِ غفّاریّ و اِکرامِ خدا

جُملگان چون اُشترانِ بسته پای / که گُشایی زانویِ ایشان به رای

خوش دوان و شادمانه سویِ خان / از دعای او شدندی پا دوان

آزمودی تو بسی آفاتِ خویش / یافتی صحّت از این شاهانِ کیش

چند آن لنگیِّ تو رَهوار شد / چند جانت بی غم و آزار شد

ای مُغَفّل رشته ای بر پای بند / تا ز خود هم گُم نگردی ای لَوَند

ناسپاسیّ و، فراموشیّ تو / یاد نآورد آن عسل نوشیّ تو

لاجَرَم آن راه، بر تو بسته شد / چون دلِ اهلِ دل، از تو خسته شد

زودشان دریاب و استغفار کُن / همچو ابری، گریه هایِ زار کُن

تا گُلِستانشان سویِ تو بشکُفَد / میوه های پخته بر خود واکفَد

هم بر آن دَر گَرد، کم از سگ مباش / با سگِ کهف ار شدستی خواجه تاش

چون سگان هم مر سگان را ناصِحَند / که دل اندر خانه ی اوّل ببند

آن دَرِ اوّل که خوردی استخوان / سخت گیر و حق گزار، آن را مَمان

می گزندش کز ادب آنجا رود / وز مقامِ اوّلین مُفلِح شود

می گزندش کِای سگِ طاغی برو / با وَلیّ نعمتت یاغی مشو

بر همان دَر، همچو حلقه بسته باش / پاسبان و، چابک و، برجَسته باش

صورتِ نقضِ وفایِ ما مَباش / بی وفایی را مکُن بیهوده فاش

مر سگان را چون وفا آمد شعار / رَو، سگان را ننگ و بدنامی میار

بی وفایی چون سگان را عار بود / بی وفایی چون روا داری نمود؟

حق تعالی، فخر آورد از وفا / گفت: مَن اوفی بِعَهدِِ غَیرِنا؟

بی وفایی دان، وفا با رَدِ حق / بر حقوقِ حق ندارد کس سَبَق

حقِ مادر بعد از آن شد، کان کریم / کرد او را از جَنینِ تو غریم

صورتی کردت درونِ جسمِ او / داد در حملش وَرا آرام و خو

همچو جزوِ مُتّصل دید او تو را / متّصل را کرد تدبیرش جدا

حق، هزاران صنعت و فن ساخته است / تا که مادر بر تو مِهر انداخته است

پس حقِ حق، سابق از مادر بُوَد / هر که آن حق را نداند، خَر بُوَد

آنکه مادر آفرید و ضَرع و شیر / با پدر کردش قرین آن خود مگیر

ای خداوند، ای قدیم احسانِ تو / آنکه دانم، و آنکه نَی، هم آنِ تو

تو بفرمودی که حق را یاد کُن / ز آنکه حقِ من نمی گردد کُهُن

یاد کن لطفی که کردم آن صُبوح / با شما از حفظ در کشتیِ نوح

پیله بابایانتان را آن زمان / دادم از طوفان و، از موجش امان

آبِ آتش خو، زمین بگرفته بود / موجِ او، مر اوجِ کُه را می ربود

جلسه بعد

جلسه قبل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست