ضرورت نمونه قرار دادن انسان کامل
پیر و مرشد در سلوک عرفانی و برای عارفان اهمیت ویژهای دارد. در این ابیات مولانا به ضرورت حضور تام و تمام مرشد و پیر در زندگی معنوی سالک میپردازد. و به خطرات تکروی و نداشتن سایهی مرشد معنوی اشاره میکند.
1984) سر نخواهی که رَوَد، تو پای باش / در پناهِ قطبِ صاحب رای باش
1985) گر چه شاهی، خویش فوقِ او مَبین / گر چه شهدی، جُز نباتِ او مَچین
1986) فکر تو نقش است و، فکرِ اوست جان / نقدِ تو قلب است و، نقدِ اوست کان
1987) او تویی، خود را بجُو در اویِ او / کو و کو گُو، فاخته شو سویِ او
1988) ور نخواهی خدمتِ ابنایِ جنس / در دهانِ اژدهایی همچو خرس
1989) بوک استادی رَهانَد مر تو را / وز خطر بیرون کشانَد مر تو را
1990) زاریی میکن، چو زورت نیست هین / چونکه کوری، سر مَکَش از راهبین
1991) تو کم از خرسی نمینالی ز درد؟ / خرس رَست از درد چون فریاد کرد
1992) ای خدا سنگیندلِ ما موم کُن / نالهی ما را خوش و مرحوم کُن
1993) بود کوری کو همیگفت: اَلاَمان / من دو کوری دارم ای اهلِ زمان
1994) پس دوباره رحمتم آرید هان / چون دو کوری دارم و، من در میان
1995) گفت: یک کوریت میبینیم ما / آن دگر کوری چه باشد؟ وانما
1996) گفت: زشتآوازم و ناخوشنوا / زشتآوازی و، کوری شد دوتا
1997) بانگِ زشتم مایهی غم میشود / مِهرِ خلق از بانگِ من کم میشود
پیر و مرشد در سلوک
توضیحی مختصر دربارهی واژهی پیر در عرفان:
واژهٔ پیر (هممعنی مرشد و شیخ عربی و بابا در لهجههای غرب ایران و ترکی) در نوشتههای عرفانی ادب پارسی بسیار به کار رفتهاست. و در معنای اصطلاحی راهنمای معنوی و مرشدیاست که خود پیشتر طریق عرفان را پیموده (سلوک) و تواناییهایی روحانی کسب کردهاست (ولایت) و شایستهٔ هدایت و پیشبردن مرید در طریق تصوف است. مشخص نیست دقیقاً از چه هنگام از دورهٔ اسلامی این لفظ در ایران رایج شد لیک بهاحتمال از سدههای چهارم و پنجم میان صوفیان خراسان پیش از لفظ شیخ به کار میرفتهاست. برای نمونه ابوحامد محمد غزالی در رسالهٔ ای فرزند خود لفظ «پیر» و «پیر طریقت» را به کار میبرد.
2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
بسیار عالی
سپاس
درود بر شما ممنون