خورشید انوار مجموعه‌ای شامل ۱۵۰۰۰ بیت انتخاب شده بر اساس سادگی و به ترتیب وزنی مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن

مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن

غزل 36

خواجه بیا، خواجه بیا، خواجه دگربار بیا ۞۞۞ دفع مده، دفع مده، ای مَهِ عَیّار بیا

عاشق مَهجور نگر، عالم پرشور نگر۞۞۞ تشنه مخمور نگر، ای شه خَمّار بیا

پای تویی، دست تویی هستی هر هست تویی۞۞۞ بلبل سرمست تویی، جانب گلزار بیا

گوش تویی، دیده تویی، وز همه بگزیده تویی ۞۞۞ یوسف دزدیده تویی، بر سر بازار بیا

ای ز نظر گشته نهان، ای همه را جان و جهان ۞۞۞ بار دگر رقص کنان بی‌دل و دستار بیا

روشنی روز تویی، شادی غم سوز تویی ۞۞۞ ماه شب افروز تویی، ابر شکربار بیا

ای علم عالم نو، پیش تو هر عقل گرو ۞۞۞ گاه  میا، گاه مرو، خیز به یک بار بیا

ای دل آغشته به خون، چند بود شور و جنون ۞۞۞ پخته شد انگور کنون، غوره میفشار بیا

ای شب آشفته برو، وی غم ناگفته برو ۞۞۞ ای خرد خفته برو، دولت بیدار بیا

ای دل آواره بیا، وی جگر پاره بیا ۞۞۞ ور رَهِ در بسته بود از رَهِ دیوار بیا

ای نفس نوح بیا، وی هوس روح بیا ۞۞۞ مرهم مجروح بیا، صحت بیمار بیا

ای مه افروخته رو، آب روان در دل جو ۞۞۞ شادی عشاق بجو، کوری اغیار بیا

بس بود ای ناطق جان، چند از این گفت زبان ۞۞۞ چند زنی طبل بیان، بی‌دم و گفتار بیا

غزل 37

یار مرا غار مرا آواز شهرام ناظری آهنگساز جلال ذوالفنون

یار مرا، غار مرا، عشق جگرخوار مرا ۞۞۞یار تویی، غار تویی، خواجه! نگهدار مرا

نوح تویی، روح تویی، فاتح و مفتوح تویی ۞۞۞ سینه ی مشروح تویی، بر در اسرار مرا

نور تویی، سور تویی، دولت منصور تویی ۞۞۞ مرغ کُهِ طور تویی، خسته به منقار مرا

قطره تویی، بحر تویی، لطف تویی، قهر تویی ۞۞۞ قند تویی، زهر تویی، بیش میازار مرا

حجره خورشید تویی، خانه ناهید تویی ۞۞۞ روضه ی امید تویی، راه ده ای یار مرا

روز تویی، روزه تویی، حاصل دریوزه تویی ۞۞۞ آب تویی، کوزه تویی، آب ده این بار مرا

دانه تویی، دام تویی، باده تویی، جام تویی ۞۞۞ پخته تویی، خام تویی، خام بِمَگذار مرا

این تن اگر کم تَنَدی، راه دلم کم زندی ۞۞۞ راه شدی تا نبدی، این همه گفتار مرا

غزل 38

رستم از این نفس و هوا، زنده بلا مرده بلا ۞۞۞ زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا

رَستم از این بیت و غزل، ای شه و سلطان ازل ۞۞۞ مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن کُشت مرا

قافیه و مَغلَطه را، گو همه سیلاب ببر ۞۞۞ پوست بود، پوست بود، درخور مغز شعرا

ای خمشی، مغز منی پرده ی آن نَغز منی ۞۞۞ کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا

تا که خرابم نکند، کی دهد آن گنج به من!؟ ۞۞۞ تا که به سیلم ندهد، کی کشدم بحر عطا

مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر ۞۞۞ خشک چه داند، چه بود ترلللا ترلللا

آینه‌ام، آینه‌ام، مرد مقالات نه‌ام ۞۞۞ دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما

دست فشانم چو شجر، چرخ زنان همچو قمر ۞۞۞ چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما

عارف گوینده! بگو، تا که دعای تو کنم ۞۞۞ چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا

دلق من و خرقه ی من از تو دریغی نبود ۞۞۞ و آنک ز سلطان رسدم نیم مرا نیم تو را

من خمشم خسته گلو، عارف گوینده بگو ۞۞۞ زانک تو داود دمی، من چو کُهم رفته ز جا

غزل 39

آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا ۞۞۞ می‌نَکُنَد محرم جان محرم اسرار مرا

نَغزی و خوبی و فَرَش، آتش تیز نظرش ۞۞۞ پرسش همچون شکرش، کرد گرفتار مرا

گفت مرا: مهر تو کو؟ رنگ تو کو؟ فَرِ تو کو؟ ۞۞۞ رنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا

غرقه ی جوی کَرَمَم، بنده ی آن صبحدمم ۞۞۞ کان گُل خوش بوی کشد جانب گلزار مرا

هر که به جوبار بود، جامه بر او بار بود ۞۞۞ چند زیانست و گران، خرقه و دستار مرا

ملکت و اسبابِ کَزین، ماه رُخان شِکَرین ۞۞۞ هست به معنی، چو بود یار وفادار مرا

دستگه و پیشه تو را، دانش و اندیشه تو را ۞۞۞ شیر تو را، بیشه تو را، آهوی تاتار مرا

نیست کند، هست کند، بی‌دل و بی‌دست کند ۞۞۞ باده دهد، مست کند، ساقی خمار مرا

ای دل قلاش مکن، فتنه و پرخاش مکن ۞۞۞ شُهره مکن، فاش مکن، بر سر بازار مرا

غزل 42

کار تو داری صنما، قدر تو باری صنما ۞۞۞ ما همه پابَسته تو، شیرِ شکاری صنما

دلبر بی‌کینه ی ما!، شمعِ دلِ سینه ی ما ۞۞۞ در دو جهان، در دو سرا، کار تو داری صنما

ذره به ذره بَرِ، تو سجده کنان بر در تو ۞۞۞ چاکر و یاری گر تو، آه چه یاری صنما

هر کی ز تو نیست جدا، هیچ نمیرد به خدا ۞۞۞ آنگه اگر مرگ بود پیش تو باری صنما

نیست مرا کار و دکان، هستم بی‌کارِ جهان ۞۞۞ زان که ندانم جُزِ تو کارگزاری صنما

خواه شب و خواه سحر، نیستم از هر دو خبر ۞۞۞ کیست خبر؟ چیست خبر؟ روزشماری صنما

جسم مرا خاک کنی، خاک مرا پاک کنی ۞۞۞ باز مرا نقش کنی، ماه عذاری صنما

غزل 544

ای که ز یک تابش تو کوه اُحُد پاره شود ۞۞۞ چه عجب ار مشت گِلی عاشق و بیچاره شود

چونک به لطفش نگری سنگ و حَجَر موم شود ۞۞۞ چونکِ به قهرش نگری موم تو خود خاره شود

نوحه کنی، نوحه کنی، مرده ی دل زنده شود ۞۞۞ کار کنی، کار کنی، جان تو این کاره شود

عزم سفر دارد جان، می‌نِهیَش بند گران ۞۞۞ برسکلد بند تو را عاقبت آواره شود

چونک سلیمان برود دیو شهنشاه شود ۞۞۞ چون برود صبر و خرد نفس تو اماره شود

عشق گرفتست جهان، رنگ نبینی تو از او ۞۞۞ لیک چو بر تن بزند زردیِ رخساره شود

چون بِجَهی از غَضَبَش، دامن حِلمَش بِکِشی ۞۞۞ آتش سوزنده تو را لطف و کرم باره شود

گردش این سایه ی من سُخره ی خورشید حق است ۞۞۞ نی چو منجم که دلش سُخره ی اِستاره شود

غزل 545

بی تو به سر می نشود، با دگری می‌نشود ۞۞۞ هر چه کنم عشق بیان بی‌جگری می‌نشود

اشک دوان هر سحری از دلم آرد خبری ۞۞۞ هیچ کسی را ز دلم خود خبری می‌نشود

یک سر مو از غم تو، نیست که اندر تن من ۞۞۞ آب حیاتی ندهد یا گهری می‌نشود

بیست چو خورشید اگر تابد اندر شب من ۞۞۞ تا تو قدم درننهی خود سحری می‌نشود

دانه ی دل کاشته‌ای زیر چنین آب و گِلی ۞۞۞ تا به بهارت نرسد او شجری می‌نشود

در غزلم جبر و قدر هست، از این دو بگذر ۞۞۞ زانک از این بحث به جز شور و شری می‌نشود

سخن نازه با صدای شهرام ناظری و آهنگسازی مهدی آذر سینا آلبوم سخن تازه

غزل 546

هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود ۞۞۞ وارهد از حد جهان، بی‌حد و اندازه شود

خاک سیه بر سر او کز دم تو تازه نشد ۞۞۞ یا همگی رنگ شود، یا همه آوازه شود

هر که شدت حلقه ی در زود برد حُقه ی زَر ۞۞۞ خاصه که در باز کنی محرم دروازه شود

آب چه دانست که او گوهر گوینده شود ۞۞۞ خاک چه دانست که او غَمزه ی غَمّازه شود

روی کسی سرخ نشد بی‌مدد لعل لبت ۞۞۞ بی تو اگر سرخ بود از اثر غازه شود

ناقه ی صالح چو ز کُه زاد یقین گشت مرا ۞۞۞ کوه پی مژده ی تو اُشتر جَمّازه شود

راز نهان دار و خمش ور خمشی تلخ بود ۞۞۞ آنچ جگرسوزه بود باز جگرسازه شود

غزل 1219

یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و تُرُش ۞۞۞ چون لَحَد و گور مُغان تنگ و دل اَفشار و تُرُش

یار چو آیینه بود دوست چو لوزینه بود ۞۞۞ ساعت یاری نبود خایف و فرّار و تُرُش

هر هی بود عاشق خود پنج نشان دارد بَد ۞۞۞ سخت دل و سست قدم کاهل و بی‌کار و تُرُش

ور چِشَمَش بیش بود هم تُرُشی بیش کند ۞۞۞ دان مثل بیشی او سرکه بسیار تُرُش

بس کن شرح تُرُشان این قدری بهر نشان ۞۞۞ کی طلبد در دل و جان طبع شکربار تُرُش

مرده بدم زنده شدم صدای شهرام ناظری آهنگساز حسین علیزاده آلبوم شورانگیز

غزل 1393

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم ۞۞۞ دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیده ی سیر است مرا جان دلیر است مرا ۞۞۞ زَهره ی شیر است مرا، زُهره ی تابنده شدم

گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای ۞۞۞ رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای ۞۞۞ رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای ۞۞۞ پیش رُخ زنده کُنش کشته و افکنده شدم

گفت که تو زیرَکَکَی مست خیالی و شکی ۞۞۞  گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم

گفت که تو شمع شدی قبله ی این جمع شدی ۞۞۞ جمع نیم شمع نیم دودِ پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری ۞۞۞ شیخ نیم پیش نیم اَمرِ تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم ۞۞۞ در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکَنده شدم

گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو ۞۞۞ زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم

گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن ۞۞۞ گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم

چشمه ی خورشید تویی سایه گه بید منم ۞۞۞ چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم ۞۞۞ اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم

صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر ۞۞۞ بنده و خربنده بُدم شاه و خداونده شدم

شکر کند کاغذ تو از شِکَر بی‌حَدِ تو ۞۞۞ کآمد او در بر من با وی ماننده شدم

شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم ۞۞۞ کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم

شکر کند چرخ فلک از مَلِک و مُلک و مَلَک ۞۞۞ کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه بردیم سَبَق ۞۞۞ بر زِبَر هفت طَبَق اَختر رَخشنده شدم

زُهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم ۞۞۞ یوسف بودم زِ کنون یوسف زاینده شدم

از توام ای شُهره قمر در من و در خود بنگر ۞۞۞ کز اثر خنده ی تو گلشن خَندَنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان ۞۞۞ کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم

شهرام ناظری عبدالکریم سروش

غزل 1397

زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم ۞۞۞ گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه ۞۞۞ ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم

زانک دلم هر نفسی دَنگ خیال تو بود ۞۞۞ گر طربی در طربم گر حَزَنی در حَزَنم

تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم ۞۞۞ با تو خوش است ای صنمِ لب شکرِ خوش ذَقَنَم

اصل تویی من چه کسم آینه‌ای در کف تو ۞۞۞ هر چه نمایی بشوم آینه مُمتَحنم

تو به صفت سرو چمن من به صفت سایه ی تو ۞۞۞ چونک شدم سایه ی گُل پهلوی گل خیمه زنم

بی‌تو اگر گُل شکنم خار شود در کف من ۞۞۞ ور همه خارم ز تو من جمله گُل و یاسمنم

دم به دم از خون جگر ساغر خونابه کِشَم ۞۞۞ هر نفسی کوزه ی خود بر در ساقی شکنم

دست برم هر نفسی سوی گریبان بتی ۞۞۞ تا بخراشد رخ من تا بدرد پیرهنم

غزل 1400

تیز دَوَم تیز دَوَم تا به سواران برسم ۞۞۞ نیست شوم نیست شوم تا بَرِ جانان برسم

خوش شده‌ام خوش شده‌ام پاره ی آتش شده‌ام ۞۞۞ خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم

خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم ۞۞۞ آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم

چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف ۞۞۞ بازرهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم

عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا ۞۞۞ در دل کفر آمده‌ام تا که به ایمان برسم

آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد ۞۞۞ شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم

رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود ۞۞۞ خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم

هیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حَبُّ و دوا ۞۞۞ من همگی درد شوم تا که به درمان برسم

غزل 1817

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من ۞۞۞ وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من

قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من ۞۞۞ وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من

واله و شیدا دل من بی‌سر و بی‌پا دل من ۞۞۞ وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من

بیخود و مجنون دل من خانه ی پرخون دل من ۞۞۞ ساکن و گردان دل من فوق ثریا دل من

سوخته و لاغر تو در طلب گوهر تو ۞۞۞ آمده و خیمه زده بر لب دریا دل من

گه چو کباب این دل من پر شده بویش به جهان ۞۞۞ گه چو رباب این دل من کرده علالا دل من

زار و معاف است کنون غرق مَصاف است کنون ۞۞۞ بر کُه قاف است کنون در پی عَنقا دل من

طفل دلم می نخورد شیر از این دایه شب ۞۞۞ سینه ی سیه یافت مگر دایه ی شب را دل من

صَخره ی موسی گر از او چشمه روان گشت چو جو ۞۞۞ جویِ روان حکمتِ حق صَخره و خارا دل من

عیسی مریم به فلک رفت و فروماند خرش ۞۞۞ من به زمین ماندم و شد جانب بالا دل من

بس کن کاین گفت زبان هست حجاب دل و جان ۞۞۞ کاش نبودی ز زبان واقف و دانا دل من

غزل 1818

قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من ۞۞۞ وا دل من وا دل من وا دل من وا دل من

قصد کنی بر تن من شاد شود دشمن من ۞۞۞ وانگه از این خسته شود یا دل تو یا دل من

واله و مجنون دل من خانه پرخون دل من ۞۞۞ بهر تماشا چه شود رَنجِه شوی تا دل من

خورده شِکَرها دل من بسته کمرها دل من ۞۞۞ وقت سحرها دل من رفته به هر جا دل من

مرده و زنده دل من گریه و خنده دل من ۞۞۞ خواجه و بنده دل من از تو چو دریا دل من

ای شده استادِ امین جُز که در آتش منشین ۞۞۞ گر چه چِنین است و چُنین هیچ میاسا دل من

سوی صلاح دل و دین آمده جبریل امین ۞۞۞ در طلب نعمت جان بهر تقاضا دل من

غزل 2142

چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او ۞۞۞ روی تُرُش سازم از او بانگ و فغان آرم از او

با تُرُشان لاغ کنی خنده زنی جنگ شود ۞۞۞ خنده نهان کردم من اشک همی‌بارم از او

شهر بزرگ است تنم غم طرفی من طرفی ۞۞۞ یک طرفی آبم از او یک طرفی نارم از او

با تُرُشانش تُرُشم با شِکَرانش شِکَرم ۞۞۞ روی من او پشت من او پشت طرب خارم از او

صد چو تو و صد چو منش مست شده در چمنش ۞۞۞ رقص کنان دست زنان بر سر هر طارم از او

طوطی قند و شِکَرم غیر شِکَر می نخورم ۞۞۞ هر چه به عالم تُرُشی دورم و بیزارم از او

گر تُرُشی داد تو را شهد و شِکَر داد مرا ۞۞۞ سَکسَک و لنگی تو از او من خوش و رَهوارم از او

مسجد اقصاست دلم جنت مأواست دلم ۞۞۞ حور شده نور شده جمله ی آثارم از او

هر کی حقش خنده دهد از دهنش خنده جهد ۞۞۞ تو اگر انکاری از او من همه اقرارم از او

قسمت گل خنده بود گریه ندارد چه کند؟ ۞۞۞ سوسن و گل می‌شکفد در دل هشیارم از او

صبر همی‌گفت که من مژده دِهِ وصلم از او ۞۞۞ شُکر همی‌گفت که من صاحب انبارم از او

عقل همی‌گفت که من زاهد و بیمارم از او ۞۞۞ عشق همی‌گفت که من ساحر و طرارم از او

روح همی‌گفت که من گنج گهر دارم از او ۞۞۞ گنج همی‌گفت که من در بن دیوارم از او

جهل همی‌گفت که من بی‌خبرم بیخود از او ۞۞۞ علم همی‌گفت که من مهتر بازارم از او

زهد همی‌گفت که من واقف اسرارم از او ۞۞۞ فقر همی‌گفت که من بی‌دل و دستارم از او

از سوی تبریز اگر شمس حقم بازرسد ۞۞۞ شرح شود کشف شود جمله گفتارم از او

غزل 2454

عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدی ۞۞۞ عاشق او شو که دهد مُلکَتِ عیش اَبدی

چونک سپید است و سیه روز و شبِ عمر همه ۞۞۞ عمرِ دگر جو که بود ساده چو نور صَمَدی

ای تو فرورفته به خود گاه از آن گور و لَحَد ۞۞۞ غافل از این لحظه که تو در لَحَد بود خودی

دیدن روزی دَهِ تو رزق حلال است تو را ۞۞۞ گرم به دُکّان چه روی در پی رزق عددی

نادره طوطی که تویی کان شکر باطن تو ۞۞۞ نادره بلبل که تویی گلشنی و لعل خَدی

لیلی و مجنونِ عجب هر دو به یک پوست درون ۞۞۞ آینه ی هر دو تویی لیک درون نمدی

عالم جان بحر صفا صورت و قالب کف او ۞۞۞ بحر صفا را بنگر چنگ در این کف چه زدی

هیچ قراری نبود بر سر دریا کف را ۞۞۞ ز آنک قرارش ندهد جنبش موج مددی

ز آنک کف از خشک بود لایق دریا نبود ۞۞۞ نیک به نیکی رود و بد برود سوی بدی

کف همگی آب شود یا به کناری برود ۞۞۞ ز آنک دورنگی نبود در دل بحر احدی

موج برآید ز خود و در خود نَظّاره کند ۞۞۞ سجده کنان کای خودِ من آه چه بیرون ز حدی

جمله ی جان‌هاست یکی وین همه عکس مَلَکی ۞۞۞ دیده ی اَحوَل بِگُشا خوش نگر ار باخردی

غزل  2455

برگذری درنگری جز دل خوبان نبری ۞۞۞ سر مکش ای دل که از او هر چه کنی جان نبری

تا نشوی خاک درش در نگشاید به رضا ۞۞۞ تا نَکِشی خار غمش گل ز گلستان نبری

تا نَکَنی کوه بسی دست به لعلی نرسد ۞۞۞ تا سوی دریا نروی گوهر و مرجان نبری

سَر ننهد چرخ تو را تا که تو بی‌سَر نشوی ۞۞۞ کس نخرد نقد تو را تا سوی میزان نبری

تا نشوی مست خدا غم نشود از تو جدا ۞۞۞ تا صفت گرگ دری یوسف کنعان نبری

تا تو اَیازی نکنی کی همه محمود شوی ۞۞۞ تا تو ز دیوی نرهی مُلکِ سلیمان نبری

نعمت تن خام کند محنت تن رام کند ۞۞۞ محنت دین تا نکشی دولت ایمان نبری

خیره میا خیره مرو جانب بازار جهان ۞۞۞ ز آنک در این بیع و شَری این ندهی آن نبری

خاک که خاکی نهلد سوسن و نسرین نشود ۞۞۞ تا نَکَنی دَلقِ کهن خِلعَتِ سلطان نبری

آه  گدارو شده‌ای خاطر تو خوش نشود ۞۞۞ تا نَکُنی کافری ای(یی) مال مسلمان نبری

هیچ نبرده‌ست کسی مُهره ز انبان جهان ۞۞۞ رنجه مشو ز آنک تو هم مُهره ز انبان نبری

مُهره ز انبان نبرم گوهر ایمان ببرم ۞۞۞ گر تو به جان بُخل کنی جان بَرِ جانان نبری

ای کشش عشق خدا می‌ننشیند کَرَمت ۞۞۞ دست نداری ز کِهان تا دل از ایشان نبری

هین بِکِشان هین بِکِشان دامن ما را به خوشان ۞۞۞ ز آنک دلی که تو بَری راهِ پریشان نَبَری

راست کنی وعده ی خود دست نداری ز کشش ۞۞۞ تا همه را رقص کنان جانب میدان نبری

هیچ مگو ای لب من تا دل من باز شود ۞۞۞ ز آنک تو تا سنگ دلی لَعل بَدَخشان نبری

گر چه که صد شرط کنی بی‌همه شرطی بدهی ۞۞۞ ز آنک تو بس بی‌طمعی زر به حرمدان نبری

غزل 2456

هم نظری هم خبری هم قمران را قمری ۞۞۞ هم شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکری

هم سوی دولت دَرَجی هم غم ما را فرجی ۞۞۞ هم قدحی هم فَرَحی هم شب ما را سحری

هم گل سرخ و سمنی در دل گُل طعنه زنی ۞۞۞ سوی فلک حمله کنی زُهره و مه را ببری

چند فلک گشت قمر تا به خودش راه دهی ۞۞۞ چند گدازید شکر تا تو بدو درنگری

چند جنون کرد خِرَد در هوس سلسله‌ای ۞۞۞ چند صفت گشت دلم تا تو بر او برگذری

آن قَدَح شاده بده دم مده و باده بده ۞۞۞ هین که خروس سحری مانده شد از ناله گری

گر به خرابات بتان هر طرفی لاله رخی است ۞۞۞ لاله رُخا تو ز یکی لاله ستان دگری

هم تو جنون را مددی هم تو جمال خردی ۞۞۞ تیر بلا از تو رسد هم تو بلا را سپری

چونک صلاح دل و دین مجلس دل را شد امین ۞۞۞ مادر دولت بکند دختر جان را پدری

غزل 2458

سنگ مزن بر طَرَف کارگَهِ شیشه گری ۞۞۞ زَخم مزن بر جگر خسته ی خسته جگری

بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است و غَبین ۞۞۞ زَخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگری

بازرهان جمله اسیران جفا را جُزِ من ۞۞۞ تا به جفا هم نکنی در جُزِ بنده نظری

هم به وفا با تو خوشم هم به جفا با تو خوشم ۞۞۞ نی به وفا نی به جفا بی‌تو مبادم سفری

پیش ز زندان جهان با تو بُدَم من همگی ۞۞۞ کاش بر این دامگَهَم هیچ نبودی گذری

چند بگفتم که خوشم هیچ سفر می‌نروم ۞۞۞ این سفر صعب نگر ره ز علی تا به ثری

لُطفِ تو بِفریفت مرا گفت بُرو هیچ مَرَم ۞۞۞ بدرقه باشد کَرَمَم بر تو نباشد خطری

چون به غریبی بِروی فُرجه کنی پخته شوی ۞۞۞ بازبیایی به وطن باخبری پرهنری

گفتم ای جانِ خبر بی‌تو خبر را چه کنم ۞۞۞ بهر خبر خود که رود از تو مگر بی‌خبری

چون ز کفت باده کشم بی‌خبر و مست و خوشم ۞۞۞ بی‌خطر و خوف کسی بی‌شر و شور بشری

گفت به گوشم سخنان چون سُخَنِ راه زنان ۞۞۞ برد مرا شاه ز سر کرد مرا خیره سری

قصه دراز است بلی آه ز مکر و دغلی ۞۞۞ گر ننماید کَرَمَش این شبِ ما را سحری

غزل 2460

تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی ۞۞۞ تو نه بر آنی که منم من نه بر آنم که تویی

من همه در حُکمِ توام تو همه در خون منی ۞۞۞ گر مَه و خورشید شَوَم من کَم از آنم که تویی

با همه، ای رشک پَری چون سوی من برگذری ۞۞۞ باش چنین تیز مران تا که بدانم که تویی

چون تو مرا گوش کشان بردی از آن جا که منم ۞۞۞ بر سر آن منظره‌ها هم بنشانم که تویی

مستم و تو مست ز من سهو و خطا جَست ز من ۞۞۞ من نرسم لیک بدان هم تو رسانم که تویی

زین همه خاموش کنم صبر و صَبِر نوش کنم ۞۞۞ عذر گناهی که کنون گفت زبانم که تویی

مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن مُفتَعِلُن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید