مثنوی معنوی داستان روزی بیرنج -قسمت دوم
مثنوی معنوی داستان روزی بیرنج -قسمت دوم
00:00 اشاره به داستان فقیر روزیطلب در دفتر ششم
2:00 یاداوری قسمت قبل داستان روزی بیرنج
5:25 ادامهی داستان رفتن مردم پای درخت و کشف حقیقت
7:00 نرمهای جامعه در دورههای مختلف(بردهداری)
8:00 ادامهی داستان
10:50 نرمهای جامعه در دورههای مختلف(سگ)
12:00 ادامهی داستان
19:00 تصور کودکانه و عارفانه از خدا
25:45 داستان حسد کردن حشم بر غلام خاص از دفتر دوم
32:40 تناسب فرم و محتوا در اثار مولانا لایهلایه بودن داستانها و عمیق بودن حقیقت عالم
ابیات 2472 تا 2489 دفتر سوم مثنوی معنوی مولانا
ابیات:
چون برون رفتند سوی آن درخت
گفت دستش را سپس بندید سخت
تا گناه و جرم او پیدا کنم
گفت ای سگ جد او را کشتهای
تو غلامی خواجه زین رو گشتهای
خواجه را کشتی و بردی مال او
کرد یزدان آشکارا حال او
آن زنت او را کنیزک بوده است
با همین خواجه جفا بنموده است
هر چه زو زایید ماده یا که نر
ملک وارث باشد آنها سر بهسر
تو غلامی کسب و کارت ملک اوست
شرع جستی شرع بستان رو نکوست
خواجه را کشتی باستم زار زار
هم برینجا خواجه گویان زینهار
کارد از اشتاب کردی زیر خاک
از خیالی که بدیدی سهمناک
نک سرش با کارد در زیر زمین
باز کاوید این زمین را همچنین
نام این سگ هم نبشته کارد بر
کرد با خواجه چنین مکر و ضرر
همچنان کردند چون بشکافتند
در زمین آن کارد و سر را یافتند
ولوله در خلق افتاد آن زمان
هر یکی زنار ببرید از میان
بعد از آن گفتش بیا ای دادخواه
داد خود بستان بدان روی سیاه
هم بدان تیغش بفرمود او قصاص
کی کند مکرش ز علم حق خلاص؟
حلم حق گرچه مواساها کند
لیک چون از حد بشد پیدا کند
خون نخسپد درفتد در هر دلی
میل جست و جوی و کشف مشکلی
اقتضای داوری رب دین
سَر بر آرد از ضمیر آن و این
روایتگر: محسن محمد
تصویر: مَهسیما هاشمی