از برای لطف عالم را بساخت شرح ابیات 2604 تا 2639 دفتر دوم مثنوی معنوی

album-art

تاریخ برگزاری ۲۶ فروردین ۱۳۹۸ مدرس محسن محمد

بیدار کردن ابلیس، معاویه را، که: خیز، وقت نماز است

2604) در خبر آمد که آن معاویه / خُفته بُد در قصر، در یک زاویه

2605) قصر را از اندرون در بسته بود / کز زیارت‌های مردم خسته بود

2606) ناگهان مَردی وَرا بیدار کرد / چَشم چون بگشاد، پنهان گشت مَرد

2607) گفت: اندر قصر کس را رَه نبود / کیست کین گستاخی و جرأت نمود؟

2608) کرد برگشت و طلب کرد آن زمان / تا بیابد ز آن نهان گشته نشان

2609) از پَسِ در، مُدبِری را دید کو / در در و، پَرده نهان می‌کرد رُو

2610) گفت: هَی کیستی؟ نام تو چیست؟ / گفت: نامم فاش، ابلیس شقی است

2611) گفت: بیدارم چرا کردی به جِدّ؟ / راست گو با من، مگو بر عکس و ضِدّ

از خر فگندن ابلیس، معاویه را، و روپوش و بهانه کردن و جواب گفتن معاویه، او را

2612) گفت: هنگامِ نماز آخر رسید / سویِ مسجد زود می‌بايد دوید

2613) عَجّلوا الطّاعاتِ قبلَ الفوت گفت / مُصطفی چون دُرِّ معنی می‌بِسُفت

2614) گفت: نَی نَی این غَرَض نَبوَد تو را / که به خیری رهنما باشی مرا

از برای لطف عالم را بساخت

تمثیل برای ابیات پیشین

2615) دُزد آید از نهان در مَسکَنم / گویدم که پاسبانی می‌کنم

2616) من کجا باور کنم آن دُزد را؟ / دُزد کی داند ثواب و مُزد را؟

باز جواب گفتن ابلیس، معاویه را

2617) گفت: ما اوّل فرشته بوده‌ايم / راهِ طاعت را به جان پیموده‌ایم

2618) سالکانِ راه را مَحرَم بُدیم / ساکنانِ عرش را همدم بُدیم

2619) پیشۀ اوّل کُجا از دل رود؟ / مِهرِ اوّل کی ز دل بیرون شود؟

2620) در سفر گر رُوم بینی یا خُتَن / از دلِ تو کی رَود حُبّ الوَطَن؟

2621) ما هم از مستانِ این مَی بوده‌ایم / عاشقانِ درگهِ وَی بوده‌ایم

2622) نافِ ما بر مِهرِ او بُبریده‌اند / عشقِ او در جانِ ما کاریده‌اند

2623) روزِ نیکو دیده‌ایم از روزگار / آبِ رَحمت خورده‌ایم اندر بهار

2624) نه که ما را دستِ فضلش کاشته است؟ / از عدم ما را نه او برداشته است؟

2625) ای بسا کز وَی نوازش دیده‌ایم / در گلستانِ رضا گردیده‌ایم

2626) بر سَرِ ما دستِ رحمت می‌نهاد / چشمه های لطف از ما می‌گُشاد

2627) وقتِ طفلی ام که بودم شیرجُو / گاهوارم را که جُنبانید؟ او

2628) از که خوردم شیر، غیرِ شیر او؟ / کی مرا پرورد جز تدبیرِ او؟

2629) خوی، کآن با شیر رفت اندر وجود / کی توان آن را ز مردم واگشود؟

از برای لطف عالم را بساخت

2630) گر عتابی کرد دریایِ کرَم / بسته کی گردند درهایِ کرَم؟

2631) اصلِ نقدش، داد و لطف و بخشش است / قهر بر وَی، چون غباری از غَش است

2632) از برایِ  لطف، عالَم را بساخت / ذرّه ها را آفتابِ او نواخت

2633) فُرقت از قهرش اگر آبستن است / بهرِ قدرِ وصلِ او، دانستن است

2634) تا دهد جان را فِراقش گوشمال / جان بداند قدرِ ایّامِ وِصال

2635) گفت پیغمبر که حق فرموده است: / قصدِ من از خلق، احسان بوده است

2636) آفریدم تا ز من سودی کنند / تا ز شهدم دست آلودی کنند

2637) نَی برایِ آنکه تا سودی کُنم / وز برهنه من قبایی بر کنم

2638) چند روزی که ز پیشم رانده است / چشمِ من در رویِ خوبش مانده است

2639) کز چنان رُویی چنین قهر ای عَجَب / هر کسی مشغول گشته در سَبَب


جلسه بعد

جلسه قبل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست