افشای خیانت تباهکاران، مثنوی معنوی دفتر دوم شرح و تفسیر ابیات 2857 تا 2889

album-art

 

تاریخ برگزاری ۱ مرداد ۱۳۹۸

مدرس: محسن محمد

ادامه فریفتنِ منافقان، پیغمبر را تا به مسجد ضِرارش برند

2857) چون بر آن شد تا روان گردد رسول / غیرتِ حق، بانگ زد مشنو زِ غُول

2858) کین خبیثان، مکر و حیلت کرده‌اند / جمله مقلوب است آنچ آورده‌اند

2859) قصدِ ایشان جُز سیه‌رویی نبود / خیرِ دین کی جُست ترسا و جهود؟

2860) مسجدی بر جِسرِ دوزخ ساختند / با خدا نردِ دَغاها باختند

2861) قصدشان تفریقِ اصحابِ رسول / فضلِ حق را کی شناسد هر فضول؟

2862) تا جُهودی را ز شام اینجا کَشند / که به وعظِ او، جُهودان سَرخَوشند

2863) گفت پیغمبر که آری، لیک ما / بر سرِ راهیم و بر عزمِ غزا

2864) زین سفر چون بازگردم آنگهان / سویِ آن مسجد روان گردم روان

2865) دفعشان کرد و، به سوی غزو تاخت / با دَغایان از دَغا نردی بباخت

2866) چون بیامد از غزا، باز آمدند / طالبِ آن وعده‌ی ماضی شدند

افشای خیانت تباهکاران

2867) گفت حقّش: ای پیمبر فاش گوعذر را، وَر جنگ باشد، باش گو

2868) گفت: ای قومِ دَغَل خامُش کُنید / تا نگویم رازهاتان، تَن‌زنید

2869) چون نشانی چند از اسرارشان / در بیان آورد، بَد شد کارشان

2870) قاصدان زو بازگشتند آن زمان / حاشَ لِلَه، حاشَ لِلَه دَم‌زنان

2871) هر منافق مُصحَفی زیرِ بغل / سویِ پیغمبر بیاورد از دَغَل

2872) بهرِ سوگندان که اَیمان جُنّتی است / ز آنکه سوگندان، کژان را سُنّتی است

2873) چون ندارد مَردِ کژ در دین وفا / هر زمانی بشکند سوگند را

2874) راستان را حاجتِ سوگند نیست / ز آنکه ایشان را دو چشمِ روشنی است

2875) نقضِ میثاق و عُهود از احمقی است / حفظِ اَیمان و وفا کارِ تقی است

2876) گفت پیغمبر که سوگندِ شما / راست گیرم یا که سوگندِ خدا؟

2877) باز سوگندِ دگر خوردند قوم / مُصحَف اندر دست و، بر لب مُهرِ صَوم

2878) که به حقِ این کلامِ پاکِ راست / کآن بنایِ مسجد، از بهرِ خداست

2879) اندر آنجا هیچ حیله‌ی مکر نیست / اندر آنجا ذِکر و صِدق و، یا رَبی‌است

چگونگی نزول وحی بر پیامبر(ص)

2880) گفت پیغمبر که آوازِ خدا / می‌رسد در گوشِ من همچون صَدا

آنان که دچار حجاب شده‌اند، آوای الهی را نمی‌شنوند

2881) مُهر در گوشِ شما بنهاد حق / تا به آوازِ خدا نارَد سَبَق

2882) نَک صریح آوازِ حق می‌آیدم / همچو صاف از دُرد می‌پالایدم

2883) همچنانکه موسی از سویِ درخت / بانگِ حق بشنید کای مسعودبخت

2884) از درخت اِنّی اَنا الله می‌شنید / با کلام، انوار می‌آمد پدید

2885) چون ز نورِ وحی در می‌ماندند / باز نو سوگندها می‌خواندند

2886) چون خدا سوگند را خوانَد سِپَر / کی نهد اسپَر ز کف پیکارگر؟

2887) باز پیغمبر به تکذیبِ صریح / قَد کذِبتُم گفت با ایشان فصیح

اندیشیدن یکی از صحابه به انکار

2888) تا یکی یاری زیارانِ رسول/در دلش انکار آمد ز آن نُکول

2889) که چنین پیران با شَیب و وقار/می‌کُندشان این پیمبر شرمسار؟

افشای خیانت تباهکاران

دفتر پنجم

بیان تمثیلی از لطف پوشیده در قهر و قهر پوشیده در لطف

420) گفت درویشی به درویشی که تو / چون بدیدی حضرتِ حق را؟ بگو

421) گفت: بی‌چون دیدم، امّا بهرِ قال / باز گویم مختصر آن را مثال

422) دیدمش سویِ چپِ او آذری / سویِ دستِ راست، جُویِ کوثری

423) سویِ چَپَّش بس جهان‌سوز آتشی / سویِ دستِ راستش جُویِ خوشی

424) سویِ آن آتش گروهی بُرده دست / بهرِ آن کوثر گروهی شاد و مست

425) لیک لعبِ بازگونه بود سخت / پیشِ پایِ هر شَقیّ و نیکبخت

426) هر که در آتش همی رفت و شَرَر / از میانِ آب بر می‌کرد سَر

427) هر که سویِ آب می.رفت از میان / او در آتش یافت می‌شد در زمان

428) هر که سویِ راست شد، و آبِ زلال / سَر ز آتش بر زد، از سویِ شِمال

429) و آنکه شد سویِ شِمالِ آتشین / سر بُرون می‌کرد از سویِ یَمین

عموم مردم از لطف پوشیده در قهر می‌گریزند، زیرا طالب لذت نقد هستند

430) کم کسی بر سِرِّ این مُضمَر زدی / لاجَرم کم کس در آن آتش شدی

431) جز کسی که بر سَرش اقبال ریخت / کو رها کرد آب و در آتش گریخت

432) کرده ذوقِ نقد را معبود، خلق / لاجَرَم زین لَعب، مغبون بود خلق

433) جَوق جَوق و، صف صف از حِرص و شتاب / مُحتَرِز ز آتش، گریزان سویِ آب

434) لاجَرَم ز آتش برآوردند سَر / اِعتبار اَلاِعتبار ای بی خبر

435) بانگ می‌زد آتش ای گیجانِ گول / من نی‌ام آتش، منم چشمه‌ی قبول

436) چشم‌بندی کرده‌اند ای بی‌نظر / در من آی و هیچ مگریز از شَرَر

437) ای خلیل اینجا شَرار و دود نیست / جز که سِحر و خُدعه‌ی نمرود نیست

438) چون خلیلِ حق اگر فرزانه‌ایی / آتش، آبِ توست و تو پروانه‌ایی

439) جانِ پروانه همی دارد ندا / کای دریغا صد هزارم پَر بُدی

440) تا همی سوزید ز آتش بی‌امان / کوریِ چشم و دلِ نامَحرَمان

441) بر من آرَد رَحم جاهل از خَری / من بَرو رَحم آرم از بینش‌وَری

442) خاصه این آتش که جانِ آبهاست / کارِ پروانه به عکسِ کارِ ماست

443) او ببیند نور و، در ناری رود / دل ببیند نار و، در نوری شود

444) این چنین لَعب آمد از رَبِّ جلیل / تا ببینی کیست از آلِ خلیل

445) آتشی را شِکلِ آبی داده‌اند / واندر آتش چشمه‌ایی بگشاده‌اند

جلسه بعد

جلسه قبل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست