فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعولُن (بخش اول و تنها قسمت) گزیده‌ی غزلیات مولانا

خورشید انوار مجموعه‌ای شامل ۱۵۰۰۰ بیت انتخاب شده بر اساس سادگی و به ترتیب وزنی فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعولُن

فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعولُن

غزل 494

به شاهِ نَهانی رسیدی که نوشَت ۞۞۞ می آسمانی چَشیدی که نوشَت

نگارِ خُتَن را حیاتِ چمن را ۞۞۞ میانِ گلستان کَشیدی که نوشَت

اَیا جانِ دلبر اَیا جمله شِکَّر ۞۞۞ چه ماهی چه شاهی چه عیدی که نوشَت

ز مَستان سَلامت زِ رندان پَیامت ۞۞۞ که قفلِ طَرَب را کلیدی که نوشَت

چه رَعنا رقیبی چه شیرین طَبیبی ۞۞۞ که در سَر شرابی پَزیدی که نوشَت

دِلا خوش گُزیدی غمِ شمس تبریز ۞۞۞ گُزیده کسی را گُزیدی که نوشَت

غزل 2087

بگویم مثالی از این عشقِ سوزان ۞۞۞ یکی آتشی در نَهانم فروزان

اگر می‌بِنالم وگر می‌نَنالم ۞۞۞ به کار است آتش، به شب‌ها و روزان

همه عقل‌ها خِرقه دوزند لیکن ۞۞۞ جگرهای عُشّاق شد خِرقه سوزان

غزل 3120

اگر چه لطیفی و زیبالقایی ۞۞۞ به جانِ بقا رو، زِ جانِ هوایی

هوا گاه سَردست و گَه گَرم و سوزان ۞۞۞ وفا زو چه جویی؟ ببین بی‌وفایی

بدن را قفس دان و جانْ مُرغِ پَرّان ۞۞۞ قفََس حاضر آمد تو جانا کجایی؟

در آفاقِ گَردون زمانی پریدی ۞۞۞ گُذشتی بِدان شَهْ، که او را سِزایی

جهان چون تو مرغی ندید و نبیند ۞۞۞ که هم فوقِ بامیّ و هم در سَرایی

اگر بر دل ما دو صد قفل باشد ۞۞۞ کلیدی فرستیّ و در را گُشایی

درآ در دل ما که روشنْ چراغی ۞۞۞ درآ در دو دیده، که خوشْ توتیایی

شدم در گلستان و با گل بگفتم ۞۞۞ جَهاز از کی داری؟ که لَعْلین قَبایی

مرا گفت بو کن به بو خود شناسی ۞۞۞ چو مجنونِ عشقیّ و صاحِب صَفایی

چو مجنون بیامد به وادیِّ لیلی ۞۞۞ که یابَد نسیمش زِ بادِ صَبایی

بگفتند لیلی شما را بقا باد ۞۞۞ بِبین بر تَبارش، لباسِ عَزایی

پس آن تلخکامه بِدَرّید جامه ۞۞۞ بِغلطید در خون، ز بی‌دست و پایی

همی‌کوفت سر را به هر سنگ و هر در ۞۞۞ بَسی کرد نوحه، بَسی دستْ خایی

درازست قصه تو خود این بدانی ۞۞۞ تَپِش‌هایِ ماهی زِ بی‌اِسْتِقایی

چو با خویش آمد بپرسید مجنون ۞۞۞ که گورَش نشان ده، که بادَش فَضایی

بگفتند شب بود و تاریک و گم شد ۞۞۞ بَسْ اُفْتَد از این‌ها ز سوءُ الْقَضایی

ندا کرد مجنون قلاوز دارم ۞۞۞ مرا بویِ لیلی، کُنَد رَه َنمایی

چو یعقوب وقتم یقین بوی یوسف ۞۞۞ زِ صدساله، راهم رَساند دَوایی

مشام محمد به ما داد صله ۞۞۞ کَشیم از یَمَن خوش نَسیم خدایی

ز هر گور کَف کَف همی‌بُرد خاکی ۞۞۞ به بینیّ و می‌جُست از آن مُشکْ سایی

مثال مریدی که او شیخ جوید ۞۞۞ کَشَد از دهان‌ها، دمِ اولیایی

بجو بوی حق از دهان قلندر ۞۞۞ به جِد چون بِجویی یَقینْ مَحْرَم آیی

ز جرعه‌ست آن بو نه از خاک تیره ۞۞۞ که در خاک افتاد، جُرعه‌‌یْ وَلایی

به مجنون تو بازآ و این را رها کن ۞۞۞ که شد خیره چَشمَم، زِ شمسُ ضیایی

ضعیفست در قرص خورشید چشمم ۞۞۞ ولی مَه دَهَد بر شُعاعش گوایی

کجا عشق ذوالنون کجا عشق مجنون ۞۞۞ ولی این نشانست، از کِبریایی

چو موسی که نگرفت پستان دایه ۞۞۞ کِه با شیر مادر بُدَش آشنایی

ز صد گور بو کرد مجنون و بگذشت ۞۞۞ که در بوشناسی، بُدَش اوسْتایی

چراغیست تمییز در سینه روشن ۞۞۞ رهاند تو را از فریب و دَغایی

بیاورد بویش سوی گور لیلی ۞۞۞ بِزَد نعره‌ییّ وفُتاد آن فَنایی

همان بو شکفتش همان بو بکشتش ۞۞۞ به یک نَفْخه حَشْری، به یک نفخه لایی

به لیلی رسید او به مولی رسد جان ۞۞۞ زمین شد زمینی، سَما شد سَمایی

شما را هوای خدای است لیکن ۞۞۞ خدا کِی گُذارد شما را شُمایی؟

گروهی ز پَشّه که جویند صرصر ۞۞۞ بود جذب صَرصَر که کَرد اقتضایی

که صرصر به پشّه دل شیر بخشد ۞۞۞ رَهانَد ز خویشش، به حُسنُ الْجَزایی

بیان کردمی رونق لاله زارش ۞۞۞ ولی بَرنتابَد، دلِ لالَکایی

چمن خود بگوید تو را بی‌زبانی ۞۞۞ صَلا، در چمن رو، که اصل صَلایی

فَعولُن فَعولُن فَعولُن فَعولُن

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست