تاریخ برگزاری ۸ مهر ۱۳۹۸
مدرس: محسن محمد
حکایت هندو که با یار خود، جنگ میکرد و خبر نداشت که او هم بدان مبتلاست
حکایت در نقد عیب جویان
ازعیوب خود ایمن مباش
3027) چار هندو، در یکی مسجد شدند / بهرِ طاعت، راکع و ساجد شدند
3028) هر یکی بَر نیّتی تکبیر کرد / در نماز آمد به مسکینیّ و درد
3029) مُؤذِن آمد، زان یکی لفظی بجَست / کای مؤذَن بانگ کردی وقت هست؟
3030) گفت آن هندوی دیگر از نیاز / هَی سخن گفتی و، باطل شد نماز
3031) آن سوم گفت آن دوم را: ای عمو / چه زنی طعنه بر او؟ خود را بگو
3032) آن چهارم گفت: حَمدُالله که من / در نیفتادم به چَه چون آن سه تن
3033) پس نمازِ هر چهاران شد تباه / عیبجویان بیشتر گُم کرده راه
سعادتمند کسی است که عیب خود را ببیند
3034) ای خُنُک جانی که عیب خویش دید / هر که عیبی گفت: آن بر خود خرید
انسان، آمیزهای از زشتی و زیبایی
3035) ز آنکه نیمِ او به عیبستان بُدهاست / و آن دگر نیمش ز غیبستان بُدهاست
عیب خود دیدن، مقدمهی کمال یافتن است
ازعیوب خود ایمن مباش
3036) چونکه بر سر مر تو را دَه ریش هست / مَرهَمت بر خویش باید کار بَست
3037) عیب کردن ریش را دارویِ اوست / چون شکسته گشت، جایِ اِرحَمُوست
3038) گر همان عیبت نبود، ایمن مباش / بوک آن عیب از تو گردد زود فاش
3039) لاتَخافُوا از خدا نشیندهایی؟ / پس چه خود را ایمن و خوشدیدهایی؟
3040) سال ها ابلیس، نیکونام زیست / گشت رسوا، بین که او را نام چیست
3041) در جهان، معروف بُد عُلیایِ او / گشت معروفی به عکس، ای وایِ او
3042) تا نه یی ایمن، تو معروفی مجو / رُو بشُو از خوف، پس بنمای رُو
3043) تا نروید ریشِ تو ای خوبِ من / بر دگر ساده زَنَخ طعنه مَزَن
3044) این نگر که مبتلا شد جانِ او / تا در افتاده ست و، او شد پندِ تو
3045) تو نیفتادی که باشی پندِ او / زهر، او نوشید، تو خور قندِ او
2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
ای خُنُک جانی که عیب خویش دید
هر که عیبی گفت آن بر خود خرید
عالی بود 👌👌 درود بر استاد بزرگوار
زنده باد..
ریشه عیب جویی هم منیت است !
در درون ما محبت و منیت بصورت پارادوکسیکال وجود دارند.
به هر میزان که محبت اضافه شود
بهمان میزان، منیت
کاهش میابد
و بالعکس..
وظیفه ما قبل از مرگ
صرفا همین است که وجودمان را از محبت پر کنیم
بصورتیکه منیت، از بین برود..
میان عاشق و معشوق، هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز..