آستان جانان 15 خوانش و توضیحات غزل 369 حافظ

آستان جانان ۱۵

روایتگر: محسن محمد

غزل ۳۶۹ حافظ
شکواییه یا شکایت‌نامه‌ای است عاشقانه به سبک و سیاق سبک شعر عراقی که معشوق در اوج بی‌نیازی و استغناست و عاشق در اوج نیاز
وقتی عاشق برای بازارگرمی با معشوق خود ناز می‌کند می‌بیند که:

در نمی‌گیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوست

و

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنیست

چرا که معشوق نامتناهی و بی‌نیاز در شعر عرفانی سبک عراقی در جایگاهی است که از سر لطف گاهی گوشه چشمی اگر به عاشق نیندازد غنیمتی است که از نقد جان عاشق ارزشمندتر است.

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت

این غزل درواقع داستان عاشق ناپخته‌ای است که در برابر معشوق اظهار وجود می‌کند و در نهایت معشوق راه عشق و عاشقی را به او می‌آموزد که:

به قول سعدی:

اورا خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

و در نهایت عاشق از مرکب غرور و نخوت به زیر می‌آید و درمی‌یابد که:

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست …

بَث‌ُّ الشَّکْوی‌ یا شکواییه

در زبان عربی به شکواییه‌ی شاعرانه بَث‌ُّ الشَّکْوی‌ می‌گویند بَث‌ُّ الشَّکْوی‌، اشعاری‌ هستند که‌ مضمون‌ و محتوای‌ اصلی آن‌‌ها شکوه‌ و شکایت‌ از دردها و رنج‌هایی‌ است‌ که‌ به شاعر تحمیل شده‌ است‌.

متن غزل ۳۶۹ حافظ

ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درختِ دوستی بَر کِی دهد

حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیینِ درویشی نبود

ور نه با تو ماجراها داشتیم

شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت

ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد دلفُروز

ما دَمِ همت بر او بگماشتیم

نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد

جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا

ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم

آستان جانان ۱۵

لینک بخش آستان جانان در کانال یوتوب نفیر نی

آستان جانان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست