آستان جانان 6
خوانش و توضیحات مختصر غزل ۳۷ دیوان حافظ
بیا که قصر امل سخت سستبنیاد است!
چرا حافظ میخوانیم؟
و آزادگی و بیتعلقی از نگاه حافظ موضوعات محوری این جلسه هستند!
متن غزل شماره ۳۷
بیا که قصر اَمل سخت سستبنیاد است!
بیار باده که بنیاد عمر بر باد است
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها دادهاست
که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین
نشیمن تو، نه این کنج محنتآباد است
تو را ز کنگرهی عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادهست؟
نصیحتی کنمت یادگیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز رهروی یاد است:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادهست
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوز، عروس هزار داماد است
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بیدل که جای فریاد است
حسد چه میبری ای سست نظم بر حافظ؟
قبول خاطر و لطف سخن خداداد است
آستان جانان 6