بهترین پندها در نگاه عارفان

بهترین

بهترین پندها در نگاه عارفان

مرگ در نگاه عارفان

از مهمترین نقاطی که می‌توان گفت مرکز ثقل قوت و ضعف نگاه یک اندیشه و مسلک است نگاه به مرگ این پدیده‌ی راز آلود هستی است.

به طور خلاصه در نگاه مولانا

مرگ از دیدگاه مولوی، به معنی «قطع و پایان زندگی» نیست، بلکه «تولّد» و «آغاز زندگی جاودانه‌» دیگری است. در اندیشه مولوی، «مواجهه‌ مرگ با انسان»، «متناسب با شیوه‌ زندگی» و «رویارویی و مواجهه‌ انسان با مرگ» نیز «متناسب با شیوه‌ زندگی» اوست. دیدگاه‌های مولوی در این زمینه، در چارچوب «نظریه فراطبیعت گرایان» قرار می‌گیرد؛ زیرا وی، عامل اصلی معنا‌داری زندگی را عشق به خداوند و سیر و حرکت به سوی او و مرگ را جزو اصلی زندگی و عامل پیوند و تکامل روح می‌داند.

ابیاتی از دفتر سوم مثنوی گویای این مطلب است:

جواب حمزه مر خلق را

مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست

پیش دشمن دشمن و بر دوست دوست

پیش ترک آیینه را خوش رنگیست

پیش زنگی آینه هم زنگیست

آنک می‌ترسی ز مرگ اندر فرار

آن ز خود ترسانی ای جان هوش دار

روی زشت تست نه رخسار مرگ

جان تو همچون درخت و مرگ برگ

از تو رستست ار نکویست ار بدست

ناخوش و خوش هر ضمیرت از خودست

البته از حوزه‌ی نظر مهمتر برای درک استواری یک اندیشه حوزه‌ی عمل است.

در ادامه ماجرایی از لحظات پایان حیات مولانا را خواهیم خواند.

در ماه جمادی‌الآخر سال ششصد و هفتاد و دوی هجری قمری مولانا در بستر بیماری افتاد و وقت عزیمت آن پیامبر عشق و عرفان از زمین تیره رسید. در همان حال، زلزله نیز بر قونیه در پیچید و روزهای پیاپی زمین را می‌لرزاند و طعمه می‌طلبید. چون مردم از مولانا چاره جستند، گفت: «زمین گرسنه است، دیری نمی‌پاید كه لقمه چربی به دست خواهد آورد! و آنگاه آرام خواهد گرفت».

بالاخره غروب روز یكشنبه پنجم ماه جمادی‌الآخر آن سال (672)، مصادف با هفدهم دسامبر 1273 میلادی و بیست و ششم آذر ماه خورشیدی، زمین لقمه چربش را بلعید و مردم قونیه شاهد دو غروب شدند؛ یكی غروب خورشیدی كه میلیونها بار غروب و طلوع كرده بود، و دیگر غروب ستاره درخشان عرفان ایران و اسلام، كه تنها یكبار طلوع كرده و 68 سال بر این خاك تیره نور بخشیده بود. اما وی در آن دم می‌رفت تا برای همیشه به غروب جسمانی تن در دهد، بی‌آنكه زمین را از فیض پرتو شعر و شفقت عارفانه خویش تا ابدیت بی‌بهره گذارد.

وصیت


  گویند همسر مولانا در كنار بستر بیماری او می‌گریست و برایش چهارصد سال عمر می‌طلبید. اما او پوزخند زنان می‌گفت: «ما به عالم خاك پی اقامت نیامدیم؛ ما در زندان دنیا محبوسیم، امید كه عنقریب به بزم حبیب رسیم. اگر برای مصلحت و ارشاد بیچارگان نبودی یكدم در نشیمن خاك اقامت نگزیدمی».

آنگاه وصیت كرد یارانش را «به تقوای نهان و پیدا كمی ‌خواب و خوراك و سخن، دوری از گناه، مواظبت از روزه و نماز، ترك شهوت علی الدوام و ترك مجالست نادانان و العوام». پس، به سلطان ولد كه شبی چند را نخوابیده و نگران حال پیر و مراد و پدر خویش بود و هر دم بیتابی می‌نمود فرمود: «من خوشم. برو سری بنه و قدری بیاسا». اما حالش خوش نبود و دردی كه گریبان جانش را گرفته بود جز با داروی مرگ مداواپذیر نبود؛ پس روی به پسر دلبند كرد و آخرین غزل زندگی‌اش را در آخرین لحظات عمر چنین بر لب راند:

غزل


رو سر بنه به بالین، تنها مرا رها كن
ترك من خراب شبگرد مبتلا كن
ماییم و موج سودا، شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا كن
از من گریز! تا تو، هم در بلا نیفتی
بگزین ره سلامت، ترك ره بلا كن
ماییم و آب دیده، در كنج غم خزیده
بر آب دیده ما صد جای آسیا كن
خیره‌كشی است، ما را، دارد دلی چو خارا
بكشد، كسش نگوید تدبیر خون بها كن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق تو صبر كن وفا كن
دردی است، غیر مردن، آن را دوا نباشد
پس‌من چگونه گویم كاین درد را دوا كن؟
درخواب، دوش، پیری در كوی عشق دیدم
با دست اشارتم كرد: كه عزم سوی ما كن
گر اژدهاست بر ره، عشق است چون زمرد
از برق این زمرد، هین دفع اژدها كن
بس كن كه بیخودم من، ور تو هنر فزایی
تاریخ «بوعلی» گو، تنبیه «بوالعلا» كن


  آنگاه با فرا رسیدن غروب آفتاب به اشارت دست آن پیر عشق پاسخ داد. و رخت از جهان بر بست، در حالی كه روح پر شورش را در آثار به جا مانده‌اش باقی گذاشت، تا برای قرن‌ها‌ آتش‌افروز بیشه اندیشه‌ها گردد. و آن دعوی‌اش درست آید كه:
نیست عزرائیل را بر عاشقان دست و رهی
عاشقان عشق را هم عشق و سودا می‌كشد!

بهترین پندها در نگاه عارفان.

«النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا»………مردم خوابند وقتی می‌میرند از خواب بیدار می‌شوند.

زمان: ۷ دقیقه و ۲۵ ثانیه

روایتگر: محسن محمد

7 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

  • سپیده آزادیان
    23 آبان 1399 11:48

    عرض ادب خدمت جناب استاد
    بسیار عالی بود👏

    پاسخ
  • محسن رحمانی
    23 آبان 1399 21:14

    بسیار عالی و پر از لذت استاد محمد

    پاسخ
  • الله يارتون

    پاسخ
  • حمیده حسین زاده
    30 مرداد 1400 22:59

    چالشی برایم پیش آمد برخی دنیا رامثل مولانا زندان می بینند و برخی معتقدند دنیا مزرعه آخرت است لطفا قدری توضیح داده شود باتشکر

    پاسخ
    • محسن محمد
      2 شهریور 1400 17:06

      سلام ممنون از سوال خوب شما!
      دنیا زندان هست مزرعه هم هست بسته به این که نگاه شما به این مسئله چگونه باشد.
      در روایت “الدنیا سجن المومن” که شما اشاره کردید، گویا مسئله، تعلق و دلبستگی‌های انسان است.
      چیست دنیا از خدا غافل بُدن
      نی قماش نقده و فرزند و زن
      یعنی در اینجا دنیا به موضوع خاصی اشاره نمی‌کند بلکه موضوع رابطه‌ی ما با پدیده‌های مختلف است.
      و دنیا در عین حال مزرعه هم هست
      به مصداق آیه‌ی:
      «کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهِینٌ»
      هر شخصی به نتیجه ی عمل خود می رسد.

      پاسخ
  • ممنون🙏🙏🙏

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست