حکایت شغال شیاد داستانی از دفتر سوم مثنوی معنوی

حکایت شغال شیاد

میهمان این بار سایت نفیر نی دوست جوانمان آقای پرشان مومنی است که با بیانی گیرا داستانی از مثنوی معنوی را روایت می‌کند.

رنگین شدن شغال و دعوی طاووسی کردن او

ابیات 721 الی 731

آن شغالی رفت اندر خُمّ رنگ / اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ

پس برآمد، پوستش رنگین شده / که: منم طاووسِ عِلّیّین شده

پشم رنگین، رونقِ خوش یافته / آفتاب، آن رنگ ها برتافته

دید خود را سبز و سرخ فور و زرد / خویشتن را بر شغالان عرضه کرد

جمله گفتند: ای شغالک حال چیست؟ / که تو را در سر نشاطِ ملتوی ست

از نشاط از ما کرانه کرده یی / این تکبّر از کجا آورده یی؟

یک شغالی پیشِ او شد کای فلان / شَید کردی ، یا شدی از خوشدلان ؟

شَید کردی تا به مِنبَر بَرجَهی / تا ز لاف ، این خلق را حسرت دهی

بس بکوشیدی، ندیدی گرمیی / پس ز شَید آورده ای بی شرمیی

گرمی، آنِ اولیا و انبیاست / باز بی شرمی پناهِ هر دَغاست

که التفاتِ خلق سوی خود کشند / که خوشیم و از درون بس ناخوشند

حکایت شغال شیاد

2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست