حکایت شغال شیاد
میهمان این بار سایت نفیر نی دوست جوانمان آقای پرشان مومنی است که با بیانی گیرا داستانی از مثنوی معنوی را روایت میکند.
رنگین شدن شغال و دعوی طاووسی کردن او
ابیات 721 الی 731
آن شغالی رفت اندر خُمّ رنگ / اندر آن خم کرد یک ساعت درنگ
پس برآمد، پوستش رنگین شده / که: منم طاووسِ عِلّیّین شده
پشم رنگین، رونقِ خوش یافته / آفتاب، آن رنگ ها برتافته
دید خود را سبز و سرخ فور و زرد / خویشتن را بر شغالان عرضه کرد
جمله گفتند: ای شغالک حال چیست؟ / که تو را در سر نشاطِ ملتوی ست
از نشاط از ما کرانه کرده یی / این تکبّر از کجا آورده یی؟
یک شغالی پیشِ او شد کای فلان / شَید کردی ، یا شدی از خوشدلان ؟
شَید کردی تا به مِنبَر بَرجَهی / تا ز لاف ، این خلق را حسرت دهی
بس بکوشیدی، ندیدی گرمیی / پس ز شَید آورده ای بی شرمیی
گرمی، آنِ اولیا و انبیاست / باز بی شرمی پناهِ هر دَغاست
که التفاتِ خلق سوی خود کشند / که خوشیم و از درون بس ناخوشند
حکایت شغال شیاد
2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
جالب بود
عالی