راهیست راه عشق
غزلی خیاموار و رندانه از حافظ!
با دو موضوع محوری
نکتهی اول
دمغنیمتدانی و اغتنام فرصت
یعنی عمر انسان کوتاهتر از آن است که به اندیشه و غم دنیا بگذرد.
به قول حافظ:
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
و زندگی انسان بسیار غیرقابل پیشبینی است.
پیوندِ عمر بسته به موییست هوش دار
غمخوارِ خویش باش، غم روزگار چیست؟
زندگی بر لب بحر فنا منتظر بودن است.
بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی
فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست
نکتهی دوم
تاکید بر نامشخص بودن پایان کار و سرنوشت انسان و ابهام در خوب و بدهای اخلاقی که انسانها با گمان خود میسازند.
گویی کار حافظ اساساً ایجاد شک در یقینهایی است که نگاه زاهد مآبانه در ذهن ما ایجاد میکند همان نوع نگاه و باوری که ابزار تفاخر و خودبرتربینی فرعونانه انسانهاست.
زاهد، شرابِ کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواستهٔ کردگار چیست؟!
بنابر این مهمترین دستآورد غزل حافظ ایجاد تردید و شک در ارزشِ باورها و داشتههای ما و گذر از عادتهاست.
محسن محمد
ابیات غزل 72 حافظ
راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
هر گَه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کارِ خیر حاجتِ هیچ استخاره نیست
ما را ز منعِ عقل مترسان و می بیار
کان شِحنه در ولایتِ ما هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکُشد؟
جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیست
او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال
هر دیده جایِ جلوهی آن ماه پاره نیست
فرصت شُمُر طریقهٔ رندی که این نشان
چون راهِ گنج بر همه کس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگِ خاره نیست
راهیست راه عشق
لینک بخش آستان جانان در کانال یوتوب نفیر نی