ابیات 1651 تا 1688 دفتر دوم مثنوی معنوی فایل صوتی شرح و تفسیر

album-art

تاریخ ۲۸ خرداد ماه ۱۳۹۷ 

مدرس محسن محمد

کهربای مَسخ آمد این دَغا / خاکِ قابل را کند و سنگ و حَصا

هر دلی را سجده هم دستور نیست / مُزدِ رحمت، قِسمِ هر مُزدور نیست

هین به پشتِ آن مکن جُرم و گناه / که کنم توبه، در آیم در پناه

می‌بباید تاب و آبی توبه را / شرط شد برق و ، سَحابی توبه را

آتش و آبی بباید میوه را / واجب آید ابر و برق، این شیوه را

تا نباشد برقِ دل و ابرِ دو چشم / کی نشیند آتشِ تهدید و خَشم؟

کی برویَد سبزه‌ی ذوقِ وصال؟ / کی بجوشد چشمه از آبِ زُلال؟

کی گلستان راز گوید با چمن؟ / کی بنفشه، عهد بندد با سَمَن

کی چناری کف گشاید در دعا؟ / کی درختی سر فشانَد در هوا؟

کی شکوفه آستینِ پُر نثار / بَر فشاندن گیرد ایّامِ بهار؟

کی فُروزد لاله را رُخ همچو خون؟ /  کی گُل از کیسه برآرد زَر بُرون؟

کی بیآید بلبل و گُل بو کند؟ / کی چو طالب فاخته کوکو کند؟

کی بگوید لَکلَک آن لَک‌لَک بجان؟ / لَک چه باشد؟ مُلکِ توست ای مُستَعان

کی نماید خاک، اسرارِ ضمیر؟ / کی شود چون آسمان بُستان مُنیر؟

از کجا آورده اند آن حُلّه‌ها؟ / مِن کریمِِ مِن رَحیمِِ کُلّها

آن لطافت‌ها نشانِ شاهدی است / آن نشانِ پایِ مردِ عابدی است

آن شود شاد از نشان، کو دید شاه / چون ندید او را نباشد اِنتباه

روحِ آن کس کو به هنگامِ اَلَست / دید ربِ خویش و، شد بی خویش و مَست

او شناسد بویِ مَی کو مَی‌بخَورد / چون نخورد او، مِی‌نداند بوی کرد

زآنکه حکمت همچو ناقه‌ی ضالّه است / همچو دلّاله شهان را دالّه است

تو ببینی خواب در یک خوش لِقا / کو دهد وعده و نشانی مر تو را

که مرادِ تو شود اینک نشان / که به پیش آید تو را فردا فلان

یک نشانی آنکه او باشد سوار / یک نشانی که تو را گیرد کنار

یک نشانی که بخندد پیشِ تو / یک نشان، که دست بندد پیشِ تو

یک نشانی آنکه این خواب از هوس / چون شود فردا، نگویی پیشِ کس

ز آن نشان با والدِ یحیی بگفت / کی نیایی تا سه روز اصلاََ به گفت

تا سه شب خامُش کن از نیک و بَدَت / این نشان باشد که یحیی آیدت

دَم مزن سه روز اندر گفتگو / کین سکوت است آیتِ مقصودِ تو

هین میآور این نشان را تو بگفت / وین سن را دار اندر دل نهفت

این نشان ها گویدش همچو شِکر / این چه باشد؟ صد نشانیِ دِگر

این نشانِ آن بُوَد کآن مُلک و جاه / که همی جویی، بیابی از اِله

آنکه می‌گریی به شب های دراز / و آنکه می‌سوزی سحرگه در نیاز

آنکه بی آن روزِ تو تاریک شد / همچو دوکی گردنت باریک شد

و آنچه دادی، هر چه داری در زکات / چون زکاتِ پاکبازان رخت‌هات

رخت ها دادیّ و، خواب و رنگِ رُو / سر فِدا کردیّ و، گشتی همچو مو

چند در آتش نشستی همچو عود / چند پیشِ تیغ رفتی همچو خُود

زین چنین بیچارگی ها صد هزار / خویِ عشّاق است و، نآید در شمار

چونکه شب این خواب دیدی، روز شد / از امیدش روزِ تو پیروز شد

چشم، گَردان کرده یی بر چپّ و راست / کآن نشان و آن علامت ها

جلسه بعد

جلسه قبل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست