شرح و تفسیر ابیات 2193 تا 2226 دفتر دوم مثنوی معنوی

album-art

 

تاریخ برگزاری ۲۸ آبان ۱۳۹۷

 مدرس محسن محمد

ادامه‌ی حکایت باغبان و فقیه و صوفی و سید

2193) او شریفی می‌کند دعویّ سَرد / مادرِ او را که می‌داند که کرد؟

2194) بر زن و بر فعلِ زن دل می‌نهید؟ / عقلِ ناقص و آنگهانی اعتمید؟

2195) خویشتن را بر علیّ و، بر نَبی / بسته است و در زمانه بس غَبی

2196) هر که باشد از زِنا و زانیان / این بَرَد ظن، در حقِ ربّانیان

2197) هر که برگردد، سَرش از چرخ‌ها / همچو خود، گردنده بیند خانه را

2198) آنچه گفت آن باغبانِ بوالفُضول / حالِ او بُد، دُور از اولادِ رسول

2199) گر نبودی او نتیجه‌ی مُرتَدان / کی چنین گفتی برایِ خاندان؟

2200) خواند افسون‌ها، شنید آن را فقیه / در پَیَش رفت آن ستمکارِ سفیه

2201) گفت: ای خر، اندرین باغت که خواند؟ / دزدی از پیغمبرت میراث ماند؟

2202) شیر را بچّه همی مانَد بدو / تو به پیغمبر به چه مانی؟ بگو

اظهار ارادت مولانا به خاندان رسول

2203) با شریف آن کرد مردِ مُلتَجی / که کُند با آلِ یاسین خارجی

2204) تا چه کین دارند دایم دیو و غول / چون یَزید و شِمر با آلِ رسول

2205) شد شریف از زخمِ آن ظالم خراب / با فقیه او گفت: من جَستم از آب

2206) پای دار اکنون که ماندی فَرد و کم / چون دُهُل شو، زخم می‌خور بر شکم

2207) گر شریف و لایق و همدم نِیَم / از چنین ظالم تو را من کم نِیَم

2208) شد ازو فارغ، بیآمد که فقیه / چه فقیهی؟ ای تو ننگِ هر سفیه!

2209) فتوی‌ات این است ای بُبریده دست / کاندر آیی و، نگویی امر هست؟

2210) این چنین رُخصت بخواندی در وسیط؟ / یا بُدَاست این مسئله اندر مُحیط؟

2211) گفت: حق استت، بزن دستت رسید / این سزایِ آنکه از یاران بُرید

2212) این عیادت از برای این صِله است / وین صِله از صد محبّت حامله است

2213) در عیادت شد رسولِ بی ندید / آن صحابی را به حالِ نَزع دید

دور شدن از بندگان خوب خدا، دور شدن از خداست

2214) چون شوی دور از حضورِ اولیا / در حقیقت گشته‌ایی دور از خدا

2215) چون نتیجه‌ی هَجرِ همراهان غم است / کی فراقِ رویِ شاهان زآن کم است؟

2216) سایه‌ی شاهان طلب هر دَم شتاب / تا شوی ز آن سایه بهتر زآفتاب

2217) گر سفر داری، بدین نیّت برو / ور حَضَر باشد، از این غافل مشو

2218) سویِ مکّه شیخِ امّت، بایزید / از برایِ حجّ و عُمره می‌دَوید َ

2219) او به هر شهری که رفتی از نُخُست / مر عزیزان را بکردی بازجُست

2220) گِرد می‌گشتی که اندر شهر کی است / کو بر ارکانِ بصیرت متّکی است؟

2221) گفت حق: اندر سفر هر جا روی / باید اوّل طالبِ مردی شوی

2222) قصدِ گنجی کُن که این سود و زیان / در تَبَع آید تو آن را فرع دان

2223) هر که کارَد، قصدِ گندم باشدش / کاه خود اندر تَبَع می‌آيدش

2224) کَه بکاری، بر نیآید گندمی / مَرد می‌جو، مَرد می‌جو ، مردمی

2225) قصدِ کعبه کُن چو وقتِ حَج بُوَد / چون که رفتی، مکّه هم دیده شود

2226) قصد، در معراج، دیدِ دوست بود / در تَبَع، عرش و ملایک هم نمود

جلسه قبل

جلسه بعد

2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

  • حمیده حسین زاده
    10 آبان 1400 22:34

    ممنون استاد گرامی هدف غایی معرفت دیدار اوست که در نهایت با رضای او همراه باشد که جز با خود آگاهی و در همه حال او را به یاد داشتن میسر نگردد خداوند یارو یاورتان

    پاسخ
    • محسن محمد
      13 آبان 1400 18:10

      سلام سلامت باشید
      ممنون از دیدگاه شما
      یاد این عبارت کشف الاسرار افتادم درباره‌ی بوعلی سیاه مروزی
      مردی بود او را بو علی سیاه گفتندی، یگانه عصر خویش بود، هر گه کسی در پیش وی رفتی، گفتی، مردی‌ام فارغ شغلی ندارم، روشنایی چشم من آنست که از مردان راه وی کسی را بینم یا با کسی حدیث وی میکنم.

      با دل همه شب حدیث تو میگویم

      بوی تو من از باد سحر میجویم.

      پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست