تاریخ برگزاری ۵ آذر ۱۳۹۷
مدرس محسن محمد
حکایت در اینکه طالب اصل باش، زیرا فرع، خود به خود حاصل می شود
2227)خانهایی نو ساخت روزی نو مُرید / پیر آمد خانهی او را بدید
2228) گفت شیخ، آن نو مُریدِ خویش را / امتحان کرد آن نکواندیش را
2229) رَوزَن از بهرِ چه کردی ای رفیق؟ / گفت: تا نور اندر آید زین طریق
2230) گفت: آن فرع است، این باید نیاز / تا از این رَه بشنوی بانگِ نماز
ادامه حکایت بایزید
2231) بایزید اندر سفر جُستی بسی / تا بیابد خِضرِ وقتِ خود کسی
2232) دید پیری با قدی همچون هِلال / دید در وَی فرّ و گفتارِ رِجال
2233) دیده نابینا و، دل چُون آفتاب / همچو پیلی دیده هندُستان به خواب
2234) چشم بسته، خفته بیند صد طَرَب / چون گشاید، آن نبیند، ای عجب
2235) بس عجب در خواب، روشن میشود / دل درونِ خواب، رَوزَن میشود
2236) آنکه بیدار است، بیند خوابِ خَوش / عارف است او، خاکِ او در دیده کش
2237) پیشِ او بنشست، میپرسید حال / یافتش درویش و، هم صاحب عیال
2238) گفت: عزمِ تو کجا ای بایزید؟ / رختِ غُربت تا کجا خواهی کشید؟
2239) گفت: قصدِ کعبه دارم از پِگَه / گفت: هین با خود چه داری زادِ رَه؟
2240) گفت: دارم از دِرَم نقره دویست / نک ببسته سخت بر گوشۀ ردی است
2241) گفت: طوفی کن به گِردم هفت بار / وین نکوتر از طوافِ حج شمار
2242) و آن دِرَم ها پیشِ من نِه، ای جواد / دان که حج کردی و حاصل شد مراد
2243) عُمره کردی، عُمرِ باقی یافتی / صاف گشتی، بر صفا بشتافتی
2244) حَقِ آن حَقّی که جانت دیده است / که مرا بر بیتِ خود بگزیده است
2245) کعبه هر چندی که خانۀ بِرّ اوست / خلقتِ من نیز خانۀ سِرّ اوست
2246) تا بکرد آن کعبه را در وی نرفت / واندرین خانه بجز آن حی نرفت
2247) چون مرا دیدی خدا را دیدهایی/ گِردِ کعبۀ صدق برگردیدهایی
2248) خدمتِ من طاعت و حمدِ خداست / تا نپنداری که حق از من جداست
2249) چشم، نیکو باز کُن، در من نِگر / تا ببینی نورِ حق اندر بشر
2250) بایزید آن نکته ها را هوش داشت / همچو زرّین حلقه اش در گوش داشت
2251) آمد از وَی بایزید اندر مَزید / مُنتهی در مُنتَها آخِر رسید