بخشی از تفسیر کشف‌الاسرار و عدة‌الابرار از رشیدالدین میبدی

بخشی از تفسیر کشف‌الاسرار

خلیل‌الرحمن ار کشف الاسرار

یا ابراهیم هرکه مارا خواهد جمله باید که ما را بود، تا شطبه‌ای از مرادات بشری و معارضات نفسی با تو مانده است. از رنج و کوشش به آسایش کشش نرسی.

ما را خواهی مراد ما باید خواست یکباره ز پیش خویش بر باید خاست.

خلیل گفت: خداوندا ابراهیم را نه تدبیر مانده است نه اختیار، اینک آمدم به قدم افتقار، بر حالت انکسار، تا چی فرمایی! اَسْلَمْتُ خود را بیوکندم و کار خود به تو سپردم، و به‌همگی به تو بازگشتم فرمان درآمد. که یا ابراهیم دعویی بس شگرف است، و هر دعوی را معنی باید و هر حقی را حقیقتی باید، اکنون امتحان را پایدار ! او را امتحان کردند. به غیر خویش و جزء خویش و کُلِّ خویش.

امتحان به غیر او

آن بود. که مال داشت فراوان، گفته‌اند هفتصد هزار سر گوسپند داشت. به هفت هزار گله با هر گله‌ای سگی که قِلادَه‌ ای زرّین در گردن داشت، او را فرمودند که: دل از همه بردار و در راه خدا خرج کن خلیل همه را در باخت، و هیچ چیز خود را نگذاشت.
در آثار بیارند که فریشتگان گفتند: بار خدایا! تا این ندا در عالم ملکوت داده‌ای که: ” واتَّخَذَ اللهُ ابراهیمَ خلیلاً ” جان‌های ما در غرقاب است. و زهره‌های ما آب گشت، از این تخصیص. خلیل از کجا مُستَحَق این کرامت گشت؟


ندا آمد که جبرئیل پرهای طاووسی خویش فروگشای و از ذِروه‌ ی سِدره به قِمَّه‌ ی آن کوه رو، و خلیل را آزمونی کن. جبرئیل فرود آمد به صورت یکی از بنی آدم، به تقدیر و تیسیر الهی، آنجا در پس کوه بیستاد، و آواز برآورد که یا قدوس! خلیل از لذت آن سماع بیهوش گشت، از پای درآمد گفت: یا عبدالله یک‌بار دیگر این نام بازگوی و این گله‌ی گوسفند تو را، جبرئیل یک‌بار دیگر آواز برآورد. که یا قدوس! خلیل در خاک تَمَرُّغ می‌کرد. چون مرغی نیم‌بسمل و می‌گفت: یک‌بار دیگر بازگوی و گله‌ی دیگر تورا:

وَحَدَّثَتنی یا سَعدُ عَنهُ فَزِدتَنی
جُنوناً فَزدنی من حدیثِکَ یا سَعدُ.

همچنین وا می‌خواست، و هر بار گله‌ای گوسپند با آن سگ و قلاده‌ی زرین بدو می‌داد، تا آن همه بداد و درباخت، چون همه درباخته بود آن عقده ها محکم‌تر گشت، عشق و افلاس به‌هم پیوست. خلیل آواز برآورد که یا عبدالله یک‌بار دیگر نام دوست برگوی و جانم تورا!

مال و زر و چیز رایگان باید باخت
چون کار به جان رسید جان باید باخت.

جبرئیل را وقت خوش گشت پرهای طاووسی خویش فرو گشاد و گفت “بِحق اتخذَ خلیلاً” به‌راستیت به دوست گرفت، اگر قصوری هست در دیده‌ی ماست، اما تو را عشق بر کمال است.
پس چون جبرئیل بر وی آشکارا شد گفت: یا خلیل این گوسفندان ما را به‌کار نیست و ما را به آن حاجت نیست. خلیل گفت: اگر تو را به‌کار نیست واستدن هم در شرط جوانمردی نیست! جبرئیل گفت: اکنون پرکنده کنیم در صحرا و بیابان تا به مراد خویش می‌چرند و عالمیان تا قیامت به صید از آن منفعت می‌گیرند، اکنون گوسپندان کوهی که در عالم پر کنده‌اند همه از نژاد آن‌اند، و هر که از آن سیلی گیرد و خورد تا قیامت مهمان خلیل است، و روزی خور خوان احسان حضرت مَلِک جلیل است.

گزیده‌ی تفسیر کشف‌الاسرار.
به انتخاب محمد جواد شریعت.
انتشارات اساطیر.
صفحه‌ی ۲۱ و ۲۲ و ۲۳

اما امتحان وی به جزء او

آن بود که: وی را خواب نمودند به ذبح فرزند.

اما ابتلاء خلیل به ذبح فرزند آن بود، که یک‌بار خلیل در جمال اسماعیل نظاره کرد التفاتیش پدید آمد. آن تیغ جمال او دل خلیل را مجروح کرد، فرمان آمد که یا خلیل ما تو را از آزر و بتان آزری نگاه داشتیم تا نظاره روی اسماعیل کنی؟ رقم خلّت ما و ملاحظه‌ی اغیار به هم جمع نیاید ما را چه نظاره تراشیده‌ی آزری و چه نظاره روی اسماعیلی.

به هرچ از راه بازفتی چه کفر آن حرف و چه ایمان
به هرچ از دوست وامانی چه زشت آن نقش و چه زیبا.

بسی برنیامد که تیغش به دست نهادند گفتند: اسماعیل را قربان کن که در یک دل دو دوست نگنجد.

با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست
یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن.

از روی ظاهر قصه‌ی ذبح معلوم است و معروف، و از روی باطن به لسان اشارت مراو را گفتند: “به تیغ صدق خود را از فرزند بِبُر”
خلیل فرمان بشنید، به تیغ صدق دل خود را از فرزند ببرید، مهر اسماعیلی از دل خود جدا کرد. ندا آمد که – یا ابراهیم قد صَدَّقتَ الرویا –
[ای ابراهیم راست آورد رویایت را].

گزیده‌ی تفسیر کشف‌الاسرار.
به انتخاب محمد جواد شریعت.
انتشارات اساطیر.
صفحه‌ی ۱۷

بخشی از تفسیر کشف‌الاسرار

اما امتحان وی به کلِّ وی

آن بود که نمرود طاغی را بر آن داشتند. تا آتش افروخت و منجنیق ساخت تا خلیل را در آتش اَوکند. و خطاب ربّانی به آتش پیوسته که: ” یا نارُ کونی برداً و سلاماً ” خلیل در آن حال گریستن درگرفت، فریشتگان گمان بردند که خلیل به آن می‌گرید که وی را به آتش می‌اوکنند، جبریل در آمد و گفت: چرا می‌گریی گفت: از آن‌که سوختن و کوفتن بر من است. و ندای حق به آتش پیوسته! یا جبرئیل این گریستن نه بر فوات روح است. و سوختن نفس، که این بر فوات لطائف ندای حق است. و گفته‌اند جبرئیل به راه وی آمد. و گفت: “هَل لَکَ مِن حاجَه ؟” هیچ حاجتی داری یا خلیل؟ جواب داد: “اَمّا اِلیکَ فَلا” به تو حاجتی ندارم. جبرئیل گفت: به الله داری لامحاله، از وی بخواه. عجبتت می‌بینم اگر خفته است تا بیدارش کنم یا خبر ندارد تا بیاگاهانم، حَسبی مِن سوالی عِلمُه بِحالی!

در آتش


فریشته‌ی بِحار و طوفان آمده که یا خلیل دستور باشد استوار باش تا به یک چشم زخم این آتش را به نیست آرم، و بیگانگان را هلاک کنم. خلیل گفت: همه وی را بندگان‌اند و آفریدگان، اگر خواهد که ایشان را هلاک کند خود با ایشان تاود و در آسمان غلغلی در صفوف فریشتگان افتاده که: بارخدایا در روی زمین خود ابراهیم است که تو را شناسد. و به یگانگی تو اقرار دهد و تو خود بهتر دانی او را می‌بسوزی؟ فرمان آمد از درگاه بی نیازی که ساکن باشید و آرام بگیرید. که شما از اسرار این کار خبر ندارید! و او خلوتگاه دوستی می‌طلبد، خواهد تا یک نفس بی زحمت اغیار در آن خلوتگاه با ما بپردازد. از اینجا بود که خلیل را پرسیدند پس از آن، که تو را کدام روز خوش‌تر بود و سازگارتر؟ گفت:

آن روز که در آتش نمرود بودم، وقتم خالی بود دلم صافی و به حق نزدیک و از خلق معزول.


چون ابراهیم از کوره‌ی امتحان خالص بیرون آمد و اندر گفت: ” اَسلمتُ صادقاً ” رَبُّ العالمین رقم خِلَّت بر وی کشید و جهانیان را اتباع وی فرمود گفت: ” قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ “.
بگو: سخن خدا راست است، پس باید از آیین ابراهیم پیروی کنید که بر آیین پاک توحید بود و هرگز از مشرکان نبود.
آیه ۹۵ سوره‌ی آل عمران

گزیده‌ی تفسیر کشف‌الاسرار
به انتخاب محمد جواد شریعت
انتشارات اساطیر.
صفحه‌ی ۲۳

برای خواندن بخش دیگری از کتاب کشف‌الاسرار روی لینک کلیک کنید

بخشی از تفسیر کشف‌الاسرار

4 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست