داستان همراهی شیر و گرگ و روباه
داستانی از دفتر اول مثنوی معنوی
در این حکایت کوتاه، مولانا عمیقترین مفاهیم عرفانی را از زبان حیوانات و به شکل نمادین و با سادهترین شکل ممکن برای ما بیان میکند.
در خلال این داستان موضوعات متعددی مطرح میشود:
-استغنای خداوند و نیازمندی مخلوقات -گذر از خودپرستی و تکبر، راه وصال به حقیقت -عبرت گرفتن از سرنوشت گذشتگان، راه نجات و رستگاری -تکیه بر لطف و کرم خداوند نجاتبخش است، نه توانایی و دانش انسان اینها از مهمترین موضوعات عارفانهای هستند که در خلال داستان به آنها پرداخته شده است.
روایتگر: محسن محمد
تصویر مهسیما هاشمی
داستان همراهی شیر و گرگ و روباه
شیر و گرگ و روبهی بهر شکار
رفته بودند از طلب در کوهسار
تا به پشت همدگر بر صیدها
سخت بر بندند بار قیدها
هر سه با هم اندر آن صحرای ژرف
صیدها گیرند بسیار و شگرف
گرچه زیشان شیر نر را ننگ بود
لیک کرد اکرام و همراهی نمود
چونک رفتند این جماعت سوی کوه
در رکاب شیر با فر و شکوه
گاو کوهی و بز و خرگوش زفت
یافتند و کار ایشان پیش رفت
هر که باشد در پی شیر حراب
کم نیاید روز و شب او را کباب
چون ز کُه در بیشه آوردندشان
کشته و مجروح و اندر خون کشان
گرگ و روبه را طمع بود اندر آن
که رود قسمت به عدل خسروان
عکسِ طمْعِ هر دوشان بر شیر زد
شیر دانست آن طمعها را سند
هر که باشد شیرِ اسرار و امیر
او بداند هر چه اندیشد ضمیر
دل ز اندیشهٔ بدی در پیش او
داند و خر را همیراند خموش
در رخت خندد برای رویپوش
شیر چون دانست آن وسواسشان
وا نگفت و داشت آن دم پاسشان
لیک با خود گفت بنمایم سزا
مر شما را ای خسیسان گدا
مر شما را بس نیامد رای من
ظنتان اینست در اعطای من
ای عقول و رایتان از رای من
از عطاهای جهانآرای من . . . .
از دفتر اول مثنوی معنوی
لینک بخش تماشاخانه در کانال یوتوب نفیر نی