دلایل و عوامل شکوفایی
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
مولانا کسی است که از نگاه چشم ظاهر حتی از یک فرد معمولی، ریز نقشتر است. اما با نگاه اندیشه خرد و با ملاکهای انسانی که به او نگاه کنیم، از هزاران نفر هم ارزش و تاثیرگذاری بیشتری داشته است.
چنین شخصی برآیند و برآمده از شرایط ویژهای است. و قطعا یکی از مهمترین این عوامل خانوادهیی است که در آن پرورش یافته است. هر چه باشد مولانا در خانوادهی بهاالدین ولد معروف به سلطانالعلما زاده شده. پدر وی از علم بهرهی وافری داشت و با اهل ذوق و عرفان حشر و نشری داشت و مولانا از همان کودکی در چنین محیطی بار آمد.
اما مولانا مصداق “فرزند هنر باش نه فرزند پدر!” بود. در نهایت توانست از زیر سایهی پدر خارج شود تا حدی که امروز ما بهاولد را با عنوان پدر مولانا میشناسیم نه مولانا را با نام پدرش سلطان العلما. به بیان دیگر اگر مولانایی متولد نشده بود، بهاولد در تاریخ شخصی گمنام ناشناخته باقی میماند.
عوامل دیگر
باری سفرهای بسیار، و در طول این سفرها همنشینی با بزرگانی مانند عطار نیشابوری، و نیز هوش و نبوغ ذاتی جلالالدین، همه و همه زمینهساز ظهور تدریجی این نابغهی عالم عرفان شد. ولی هنوز ما با مولانایی که به قول عطار “آتش در جان سوختگان عالم” زده است روبرو نشدهایم. خانوادهی بزرگ دانش فراوان و مجموعه عواملی که تا اینجا ذکر شد گویا او را به جوانی دانشمند و فرهیخته و البته سنگین از غرور علمی بدل ساخته بود. این موضوع با جانشینی پدر و کسب مسند تدریس علمی بیشتر و بیشتر شد. و جمع آمدن شاگردان بسیار هم بر این آتش دایما نفت میریخت.
اما چیزی در نهادش دایما به او نهیب میزند و به او میگوید که همه چیز را کسب کردی ولی هنوز چیزی کم است و زندگی تو بدون به دست آوردن آن چیز پوچ و خالی خواهد بود. تا این که در نهایت این جستجوگری او را به مقصود میرساند. و نتیجهی طلب وخواهش درونی خود را مییابد.
بخشی از مثنوی
در طلب زن دایما تو هر دو دست / که طلب در راه نیکو رهبرست
لنگ و لوک و خفتهشکل و بیادب / سوی او میغیژ و او را میطلب
گه بگفت و گه بخاموشی و گه / بوی کردن گیر هر سو بوی شه
غزل 1393
به بهترین شکلی، گویای حال و احوال تحول روحانی و دگرگونی معنوی مولانا است.
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم / دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا پ زهرهی شیر است مرا زُهره تابنده شدم
گفت: که دیوانه نهای لایق این خانه نهای / رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت: که سرمست نهای رو که از این دست نهای / رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت: که تو کشته نهای در طرب آغشته نهای / پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم
گفت: که تو زیرککی مست خیالی و شکی / گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم
گفت: که تو شمع شدی قبله این جمع شدی / جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم
گفت: که شیخی و سری پیش رو و راهبری / شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم
گفت: که با بال و پری من پر و بالت ندهم / در هوس بال و پرش بیپر و پرکنده شدم
توضیحات غزل در ویدیو موجود است.
در طول این غزل مولانا این تجربهی ناب تولد دوباره را به زیباترین شکل و هنرمندانهترین حالتی با ما در میان میگذارد.
محسن محمد
2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
با دروود خوشحالم که این کانال شما رو پیدا کردم البته توسط برادر بزرگتر آقای احمد افهمی پور با اینجا آشنا شدم کانالیست بسیار ارزنده و مفید .
موفق باشید
درود بر شما جناب استاد افهمی عزیز خوشحالیم که در خدمت شما هستیم!!