حکیمانه‌ی 2 سعدی و محمّد ابن عبدالله

حکیمانه‌ی 2

گلستان سعدی

سُرایش غزلیات شورانگیز و با شکوه دیوان شمس اوج گرفته بود، و هر روز مولانا و یاران به همراه آن بحر پرتلاطم به اوج می‌رفتند. روزی ضیاءالحق حسام‌الدین چلپی از مولانا درخواست کرد، کتابی همتای حدیقه‌ی سنایی و منطق الطیر عطار تقریر کند. مولانا از دستار خود ابیات هجده‌گانه و آغازین مثنوی را بیرون آورد.

دریایی از شادی و گوهرهایی از جنس نور از این درخواست بیرون تراوید و حَبَّذا و خُرَّما به این فهم و فَراست و هوش و ذکاوت که این شیر را مکید و این جامه را درید.

آغاز سرایش گلستان اَفصَحُ المُتِکَلِّمین سعدی شیرازی هم حکایتی بیش و کم اینچنین دارد. عَزم کرده بود خاموش ماند و مُعتَکِف نشیند. دوستی که در کجاوه اَنیس سعدی بود و در حُجره جَلیس، ناطقه‌ی این نابغه‌ی دوران‌ها را به کَندَن جویی واداشت تا به قرن‌ها بعد او آبی رسد.

به او گفت:

کنونَت که امکان گفتار هست

بگو ای برادر به لطف و خوشی

که فردا چو پیک اجل دررسد

به حکم ضرورت زبان درکشی

اول اردیبهشت

اول اردیبهشت ماه  جلالی بود. گل جامه‌دران بود و بلبل نعره‌زنان.

صَولت سرما آرمیده بود. نسیم خنک بهاری از هر سو وَزان بود. اما تَأمُّل ایام ماضی و تأسُّف بر عمر تلف کرده، سعدی  را وادار نموده بود که دامن از صحبت یاران فراهم چیند و دَم فروبندد.

 هنوز زود بود برای خاموشی گُزیدن سعدی و حیف بود که زبان سعدی در کام بماند.

زبان سعدی در کام و ذوالفقار علی در نیام؟

شهدها و شکرهای زیادی مانده بود که می‌بایست از سخنش فرو ریزد.

دل سودایی‌اش به بستان‌ها می‌رفت و بی‌خویشتن‌تر از قبل و فتنه‌ی شاهد سودا زده‌ی باد بهار باز می‌گشت.

در طی سال‌های دراز در شیراز تجربه‌ها آموخته بود. پای درس شیخ دانا مرشد، شهاب‌الدین معرفت‌ها اندوخته بود. اندرزهای استادان نظامیه و احادیث نبوی که شب و روز تلقین و تکرار کرده بود جانش را صیقل داده بود. با مردم شهرهای گوناگون نشست و برخاست نموده بود. برای باخبران و بابَصَران وَعظ‌ها گفته بود. هر چه یک مردم‌شناس و یک جامعه‌شناس دانا نیاز داشت در درون گرد آورده بود. علاوه بر آن به قول استاد غلامحسین یوسفی (رحمه الله علیه) «صِرف مسافرت و جهانگردی و با مردم نشست و برخاست کردن برای پروردن فکر کفایت نمی‌کند بلکه باید چشم بصیرت هم داشت و آنچه دیدنی و شناختنی است کشف کرد و در آنها به تأمل نگریست . . .» (مقدمه شرح گلستان – چاپ پنجم صفحه 25 ) که سعدی از موهبت دیده‌ی ژرفکاو بهره‌ها داشت.

حکیمانه‌ی 2

سخنوری و بلاغت این فیض آسمانی را نیز به اعلا درجه، دارا بود. آنچه از بایدهای جهان لازم بود در بوستان به رشته‌ی نظم کشیده بود. اکنون هم  وقتش خوش بود و هنگام خلق شگفتی دیگری از برای قرار گرفتن بر تارک زبان و ادب فارسی، در این هنگام ۶۵۶ سال از هجرت گذشته بود.

زمین به تیغ بلاغت گرفته‌ای سعدی

سپاس دار که جز فیض آسمانی نیست

قدر نَفَس‌به‌نَفَس عمر را به خوبی درک کرده بود. طاعت خدای عَزَّ وَ جَل را بر همه چیز مقدم می‌داشت و مراقبت نفس را در شُکر اِنعام خداوندی می‌نمود. بعد از جهان مطلوب خود که در بوستان به نمایش گذاشته بود، حالا نوبت آن بود که جهان را آنگونه که هست با برخی پلیدی‌ها و پلشتی‌ها -با لطف و زیبایی تمام که منحصر به اوست- هر چه هست سَره و ناسَره، مانند دانه‌های مروارید به رشته‌‌ی سخن کشد و زیباترین و بلیغ‌ترین و شیوا‌ترین کلام پارسی را بیافریند. لاجرم گلستانی تصنیف نمود که «همیشه خوش باشد.»

درس‌های مدیریتیِ سعدی - ایرنا

نگارش و تحقیق: اسماعیل شیشه‌گر

حکیمانه‌ی 1 لینک

حکیمانه‌ی 2

3 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

  • فرود طالقاني
    9 اسفند 1400 16:10

    بسيار عالي هم چند و هم چون آفريده تان هم صداي خوش هاتف و هم سروش و پيام شعر شيخ اجل
    بيشماران سپاس از تلاشهايتان در معرفي اثار استاد سخن و خداوندگار ادب و اخلاق پارسي

    پاسخ
  • عالی بود استاد. تشکر از شما و همکاران گرامي

    پاسخ
  • فاطمه چابش صفت
    20 اسفند 1400 00:07

    سپاسگزارم استاد خدا خیرتان دهد وتشکر از همکاران گرامی که در این مهم سهیم هستند

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست