شوق وصال رهنماست، مثنوی معنوی دفتر دوم شرح و تفسیر ابیات 2756 تا 2792

album-art

 

تاریخ برگزاری ۱۰ تیر ۱۳۹۸ 

مدرس: محسن محمد

به اقرار آوردن معاویه ابلیس را

2756) تو چرا بیدار کردی مر مرا؟ / دشمنِ بیداریی تو ای دَغا

2757) همچو خشخاشی، همه خواب‌آوری / همچو خَمری، عقل و دانش را بَری

2758) چار میخت کرده‌ام، هین راست‌گو / راست را دانم، تو حیلت‌ها مَجُو

2759) من ز هر کس آن طمع دارم که او / صاحبِ آن باشد اندر طبع و خو

2760) من ز سرکه می‌نجویم شِکَّری / مر مُخَنَث را نگیرم لشکری

2761) همچو گَبران من نجویم از بُتی / کو بُوَد حق، یا خود از حق آیتی

2762) من ز سِرگین می‌نجویم بویِ مُشک / من در آبِ جُو نجویم خِشتِ خُشک

2763) من ز شیطان این نجویم، کوست غیر / که مرا بیدار گرداند به خیر

راست گفتن ابلیس ضمیر خود را به معاویه

2764) گفت بسیار آن بلیس از مکر و غدر / میر ازو نشنید، کرد اِستیز و صبر

2765) از بُنِ دندان بگفتش بهرِ آن / کردمت بیدار، می‌دان ای فلان

2766) تا رسی اندر جماعت در نماز / از پیِ پیغمبرِ دولت‌فراز

2767) گر نماز از وقت رفتی مر تو را / این جهان تاریک گشتی بی‌ضیا

2768) از غَبین و درد رفتی اشک‌ها / از دو چشمِ تو مثالِ مَشک‌ها

2769) ذوق دارد هر کسی در طاعتی / لاجَرم نشکیبد از وَی ساعتی

2770) آن غَبین و درد بودی صد نماز / کو نماز و، کو فروغِ آن نیاز؟

شوق وصال رهنماست

فضیلت حسرت خوردن بر فوت نماز جماعت

2771) آن یکی می‌رفت در مسجد درون / مردم از مسجد همی آمد برون

2772) گشت پُرسان که جماعت را چه بود / که ز مسجد می برون آیند زود؟

2773) آن یکی گفتش که پیغمبر نماز / با جماعت کرد و، فارغ شد زِ راز

2774) تو کجا در می‌روی ای مردِ خام؟ / چون‌که پیغمبر بداده‌است اَلسَّلام

2775) گفت: آه و دود از آن آه شد برون / آهِ او می‌داد از دل بویِ خون

2776) آن یکی از جمع گفت: این آه را / تو به من دِه، و آن نمازِ من تو را

2777) گفت: دادم آه و، پَذرُفتَم نماز / او سِتَد آن آه را با صد نیاز

2778) شب به خواب اندر بگفتش هاتفی / که خریدی آبِ حیوان و شفی

2779) حُرمتِ این اختیار و این دُخول / شد نمازِ جمله‌ی خَلقان قبول

تتمه اقرار ابلیس به معاویه مکر خودرا

2780) پس عزازیلش بگفت: ای میر راد / مکرِ خود اندر میان باید نهاد

2781) گر نمازت فوت می‌شد آن زمان / می‌زدی از دردِ دل، آه و فغان

2782) آن تأسّف و آن فغان و آن نیاز / درگذشتی از دو صد ذکر و نماز

2783) من تو را بیدار کردم از نهیب / تا نسوزانَد چنان آهی حجیب

2784) تا چنان آهی نباشد مر تو را / تا بدان راهی نباشد مر تو را

2785) من حسودم، از حسد کردم چنین / من عَدوّم، کارِ من مکر است و کین

2786) گفت: اکنون راست گفتی، صادقی / از تو این آید، تو این را لایقی

2787) عنکبوتی تو، مگس‌داری شکار / من نِیَم ای سگ، مگس، زحمت مَیار

2788) بازِ اِسپیدم، شکارم شَه کند / عنکبوتی کی به گِردِ ما تَنَد؟

2789) رَو مگس می‌گیر تا تانی هَلا / سویِ دوغی زن مگس‌ها را صَلا

2790) ور بخوانی تو به سویِ انگبین / هم دروغ و دوغ باشد آن یقین

2791) تو مرا بیدار کردی، خواب بود / تو نمودی کشتی، آن گِرداب بود

2792) تو مرا در خیر، ز آن می‌خواندی / تا مرا از خیرِ بهتر راندی

جلسه بعد

جلسه قبل

2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید

  • دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد
    نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد
    طبیبِ عشق مسیحا دَم است و مُشفِق، لیک
    چو دَرد در تو نبیند که را دوا بکند؟
    تو با خدایِ خود انداز کار و دل خوش دار
    که رحم اگر نکند مدعی، خدا بکند

    خیلی عالی بود استاد، سپاس بی‌پایان 🙏🏻🙏🏻

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست